خیلی جدی برگشت و بهش گفت: «تو دیگه هیچ خبری برام نیار!»؛ ماجرا ازین قرار بود که این همکار بخت برگشتهمان یکی دو باری در نقش سق سیاه ظاهر شده و خیلی اتفاقی هر بار حامل اخبار بدی برای این یکی همکارمان بود. با دیدن گفتوگو یاد پدیدهی سندرم کشتن پیغامرسان افتادم که به موضوع انحراف ارتباطی بهعنوان یکی از غلطهای شناختی هم مشهور است. در اینجا قسمتی از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن»۱ را که در همین باره است، بازنشر میکنم:
مغز ما ماشین ارتباط دهنده است، این امر کاملا تجربی است؛ اگریک میوهی ناشناخته را بخوریم و بلافاصله مریض شویم، در آینده سمتش نمیرویم و به آن گیاه انگ سمی یا حداقل بدمزه بودن میزنیم. دانش به همین ترتیب به وجود آمده است اما این روش اطلاعات غلط هم ایجاد میکند. ایوان پاولوف۲ دانشمند روس، نخستین کسی بود که در مورد این پدیده تحقیق کرد. هدف اصلی او اندازهگیری بزاق سگها بود. او برای غذا دادن به سگها، از یک زنگ استفاده میکرد ولی خیلی زود متوجه شد صدای زنگ برای ترشح بزاق سگها کافی است. مغز حیوانات دو چیز بیارتباط را به هم مرتبط میکرد؛ صدای زنگ و ترشح بزاق. روش پاولوف برای انسانها هم به خوبی مصداق دارد. تبلیغات بین محصولات و احساسات ارتباط برقرار میکند و به همین دلیل، هیچوقت در تبلیغات کوکاکولا یک چهرهی اخمو یا پر چین و چروک نمیبینید. افرادی که در تبلیغات کوکاکولا حضور دارند، جوان، زیبا و بسیار بامزهاند و در فضایی ظاهر میشوند که در دنیای واقعی دیده نمیشود.
این ارتباطات غلط کار انحراف ارتباط است که بر کیفیت تصمیمهای ما هم اثر میگذارند. برای مثال ما اغلب کسانی را که برایمان خبر بد میآورند سرزنش می کنیم، چون ناخودآگاه آنها را به محتوای خبر ربط میدهیم. بعضی مواقع مدیران عامل و سرمایهگذاران (ناآگاهانه) از این پیامآوران فاصله میگیرند؛ یعنی تنها اخبار مثبت به ردههای بالا میرسد و در نتیجه فضایی تحریف شده از وضعیت واقعی ایجاد میشود. اگر گروهی از افراد را مدیریت کنی و نمیخواهی قربانی ارتباطات غلط شوی، از عواملت بخواه فقط اخبار بد را به تو برسانند، آن هم سریع. با این روش سندروم «کشتن پیغامرسان»۳ را جبران کردهای و باور کن کماکان خبرهای مثبت هم خواهی شنید.
تمام آن چیزی را که باید از این مطلب میآموختی، مارک تواین به خوبی در این عبارت آورده است:
باید حواسمان باشد از یک تجربهی تنها چیزهایی را که عقلانیاند به خاطر بسپاریم و در همین جا متوقف شویم. مبادا مانند گربهای بشویم که روی در یک قابلمهی داغ مینشیند. او دیگر روی در قابلمهی داغ نخواهد نشست و افزون بر آن، دیگر روی در قابلمهی سرد هم نمینشیند.
پینوشت:
۱. هنر شفاف اندیشیدن، رولف دوبلی، ترجمه: بهزاد توکلی نیشابوری، عادل فردوسی پور، علی شهروز ستوده. نشر چشمه
۲. Ivan Pavlov
۳. اصطلاح Don’t Shoot the messenger یعنی خبر بدی را برای کسی ببری و از او بخواهی تو را برای آوردن این خبر بد سرزنش نکند.