حسن علیزاده
حسن علیزاده
خواندن ۵ دقیقه·۲۳ روز پیش

صبحانه با زرافه‌ها

ارنست همینگوی جوان که در یکی از نبردهای جنگ جهانی اول به‌واسطه‌ی انفجار یک خمپاره شدیداً مجروح شده بود، در نامه‌ای به خانواده‌اش نوشت: «مرگ اتفاق بسیار ساده‌ای است؛ به مرگ چشم دوختم و حالا واقعاً می‌دانم اگر مرده بودم، برایم چیز خیلی ساده‌ای بود. آسان‌ترین چیزی که تا حالا تجربه کرده‌ام».۱

موضوع مرگ همواره چالش برانگیز ولی جذاب بوده است، چه در میان فلاسفه و چه هنرمندان یا نویسندگان. سروش صحت نیز به‌عنوان نویسنده و کارگردانی خوش قریحه و زیرک در کنار ایمان صفایی در آثارشان چه تلویزیونی و چه سینمایی، با موضوع مرگ دست و پنجه نرم کرده‌اند؛ مرگ برای «صحت و صفا» گاه دستمایه طنز بوده و گاه نقد فرهنگ عامه و در این راه از نشاندن یک رأس گاو جلوی دوربین به‌عنوان مخاطب یا در کنار جاده در هیبت دانای کل ابایی نداشته، اولی در فیلم «جهان با من برقص» و دومی در جدیدترین اثرشان «صبحانه با زرافه‌ها».
دیروز هوای تهران تر و تمیز و به قول معروف پاییزی طور بود، سالن شماره دوی سینما سپیده هم دنج و کوچک؛ همه چیز برای رفتن به سینما و دیدن فیلم مهیا بود. پیش‌تر کمی درباره‌ی موضوع فیلم اینور و آن‌ور خوانده بودم و حدس می‌زدم که تا حدودی تقلیدی است از فیلم the hangover ساخته‌ی تاد فیلیپس (۲۰۰۹)، آن‌جا که چند دوست در آخرین مهمانی مجردی داماد، در اثر مصرف مواد، اتفاقاتی برایشان رخ می‌دهد که همراه با چاشنی طنز، داستان فیلم را شکل می‌دهد.
ابتدای «صبحانه با زرافه‌ها» و حتی تا میانه‌های فیلم همچنان شباهت‌های کلی با فیلم مزبور داشت ولی همراه با مکالمه‌های کلامی مخصوص سینمای امروز ایران که گاه پهلو به پهلوی طنز مبتذل پیش می‌رود. این گفت‌وگوها عمدتا در خدمت روایت داستان نبوده و در خوش‌بینانه‌ترین حالت یادآور طنزهای اینستاگرامی است که گویا خود تبدیل به ژانری در سینمای امروز شده است، ژانر اینستاگرامی!
بد نیست اشاره‌ای هم داشته باشم به اصطلاح «معنای غیرطبیعی» در نظریه زبانی پل گرایس، فیلسوف و زبان شناس مشهور انگلیسی؛ گرایس معنای غیرطبیعی را که نخستین بار در مقاله‌ای به سال ۱۹۵۷ منتشر کرد، به معرفی معنایی پرداخت که بعدها از آن با عنوان «معنای گوینده» یاد می‌شود. از نظر گرایس نخست اینکه میان معنای طبیعی و غیرطبیعی فرق است. معنای طبیعی در این جمله نشان داده شده‌است: «آن دانه‌های روی پوست، سرخک هستند» و معنای غیرطبیعی در این جمله مثال زده می‌شود: «آن سه حلقه‌ی روی زنگ بدین معناست که اتوبوس پر است و دیگر ظرفیت ندارد.» گرایس به تحلیل جمله‌ی نوع دوم می‌پردازد. او قصد داشت تا تمام معانی غیرطبیعی را تبیین کند.۲
قوانینی که پل گرایس، آن ها را به عنوان قواعد پایه‌ای برای یک مکالمه‌ی هدفمند و کارآمد می‌شناسد (اصول کمیت، کیفیت، رابط و شیوه) در مکالمه‌های طنز زبانی زیرپا گذاشته می‌شوند. یکی از دلایلی که از فیلم هتل بزرگ بوداپست، یک کمدی موقر می‌سازد، بهره‌گیری از نوع تشدیدشده‌ی قوانین گرایس است که گاه در کنار نقض آن‌ها نوعی تعادل و توازن را در صحنه‌های مختلف فیلم رقم می‌زند که با درک بازیگران از تاثیر واکنش‌های مینیمال و درک هم‌زمان بازیگر و کارگردان از صحیح بودن ریتم دیالوگ و اکت، به خلق گفت‌وگوهایی بی‌نقص منجر می‌شود. گفت‌وگوهایی که برای برخی از فیلم‌نامه‌نویسان و فیلم‌سازان ایرانی که راهی جز استفاده از کنایه‌های تند و مبتذل کلامی برای خنداندن تماشاگر نمی‌شناسند و بی‌توجه به بار فرهنگی و معنایی واژه‌های مورد استفاده در دو زبان، فیلم‌ها و سریال‌های آمریکایی را شاهد گفته‌ی خود می‌آورند نمونه‌ی امروزی و متفاوتی به شمار می‌رود.۳
برگردیم به صبحانه با زرافه‌ها! فیلم با صحنه‌ی آماده شدن پویا (هوتن شکیبا) و مجتبی (بهرام رادان) برای رفتن به عروسی رضا (پژمان جمشیدی) شروع و در ادامه شاهین (بیژن بنفشه‌خواه) نیز همراهشان می‌شود. عروسی برخلاف انتظار پویا، مجتبی و شاهین حوصله سر بر از آب در می‌آید و این سه تن برای خوش‌گذرانی بیشتر به استفاده از مواد مخدر در موتورخانه‌ی تالار عروسی روی می‌آورند. در ادامه‌ی رفت وبرگشت‌ها به موتورخانه البته به تعبیر خودشان برای تعمیر موتور، رضا (داماد) هم پایش به آنجا باز می‌شود.

هشدار: احتمال لو رفتن داستان فیلم!

نیمه‌ی نخست فیلم با از حال رفتن رضا تمام می‌شود و ازین به بعد وارد نیمه‌ی دوم یا میانی فیلم می‌شویم. گاهی ریتم فیلم تند و گاه کند پیش می‌رود ولی موضوع مورد علاقه‌ی صحت و صفا به مانند نخ تسبیح پی‌رنگ همه جا حضور دارد و آن چیزی نیست مگر «شوخی با مرگ»!
پویا، مجتبی و شاهین بدن بیهوش رضا را مخفیانه از محل عروسی خارج کرده و نفر جدیدی هم به نام آقای دکتر (هادی حجازی‌فر) به این چند نفر معلوم‌الحال! اضافه می‌شود. فیلم با شوخی‌های کلامی و همچنین بیان مشکلات و روابط خصوصی ادامه می‌یابد. البته با دیدن اثار صحت می‌دانیم که نوعی پو‌چ‌گرایی در مورد روابط احساسی میان زن و مرد در منظومه‌ی فکری‌اش وجود دارد. نکته‌ی بارز فیلم را شاید بتوان عدم حضور هیچ بازیگر زنی علی‌رغم حضور سایه‌ای نقش‌های عروس، همسر، دوست‌دختر، مادر و خاله در فیلم بیان کرد؛ البته به جز یک جا که دوست‌دختر پویا را در قاب گوشی می‌بینیم و خب ای کاش همان هم نبود (به علت جنس اثری که ارائه شده).

نیمه‌ی پایانی فیلم در حالی روایت می‌شود که دو جسد روی دست کارگردان و تماشاگران باقی مانده! امری که نمی‌تواند برای یک فیلم داعیه‌دار کمدی قابل دفاع باشد؛ اما انگار کل فیلم مقدمه‌ای بوده برای آنکه صحت و صفا سراغ فلسفه‌اشان در باب مرگ بازگردند، اینکه مرگ نه رفتن به مرحله‌ای دیگر بلکه خود ادامه‌ی زندگی است؛ همان‌قدر عادی که می‌شود در کنارش چلوکباب سفارش داد و دلی از عزا در آورد و همان‌قدر غیرمعمول که زرافه‌ای با شما صبحانه بخورد!

اینکه هم‌زیستی نامعمول واقعیت و خیال را چطور باید حل کنیم، کسی نمی‌داند و صحت و صفا نیز آورده‌ای جز «ببین و بگذار و بگذر» در چنته ندارند. به‌طور کل از دید من نقاط ضعف و قوت فیلم را می‌توان در این موارد خلاصه کرد:

  • نقاط قوت
    ۱. پرهیز از شلوغ کردن صحنه‌ها با بازیگران زیاد
    ۲. ایجاد تک لحظه‌های خنده‌دار
  • نقاط ضعف
    ۱. بازی ضعیف پژمان جمشیدی
    ۲. تکیه زیاد به شوخی‌های کلامی
    ۳. جای خالی مینیمالیسم در قاب‌ها و روایت داستان

نمره‌ای که در IMDB به فیلم دادم ۶ از ۱۰ بود؛ فیلم ارزش دیدن دارد ولی به‌عنوان اثری ماندگار یا برای دوباره دیدن؟ خیر ممنون از شما آقایان صحت و صفا!

نقد فیلمسروش صحت
معلم حقوق، نویسنده و داستان‌نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید