به گمانم همین پارسال بود. کارگر های هپکو تنها نبودند. آذرآبی ها هم بودند. بعد از چندین بار تجمع جلوی ارگان های مختلف، تصمیم گرفتند جاده ی اراک به تهران را ببندند، بلکه حداقل رسانه ای شوند. تلاششان جواب داد. فیلم کتک خوردنشان در فضای مجازی منتشر شد!
بسیج دانشجویی دانشگاه اراک، به رگ غیرتش برخورد. مگر ما بسیج مستضعفین نیستیم؟! پس کجاست آرمان های امام(ره)؟!
با تمام قوا شروع کرد. جلسه برگزار کرد. ایده داد. هشتگ زد که #کارگر_تنها_نیست. دست آخر هم دو نفر از کارگران هپکو به همراه کارگردان مستند دعوت کرد بیایند دانشگاه. در همین سالن علم الهدای خودمان.
آمدند. صحبت هایشان را کردند. بغض کردیم. خشمگین شدیم. در دل تحسینشان کردیم و رفتند...
فردا نشریه ی بسیج پر و پیمان تر از همیشه بود...!
ما هم باد به غبغبمان انداختیم. هر چه که بود ما هم از دست اندرکاران همایش بودیم! عرق ریخته بودیم! همایش برگزار کردیم! اگر نبودیم لابد آرمان های این انقلاب به باد می رفت!!
در دلمان خود را قهرمان و ناجی کارگرها می دانستیم!!
یک هفته بعد... دیگر کسی به یاد کارگر ها نبود...