در یکی از پست های قبلیم، در باره انسان هایی نوشتم که تبدیل به گاو میشن:
مخاطب انیمیشن فردیناند همه ی ما هستیم. ما انسان هایی که گمان می کنیم به دنیا آمده ایم، در آزمون سخت کنکور باید برنده باشیم، پس از فارغ التحصیلی باید به دنبال کار بگردیم، ازدواج کنیم، بچه دار شویم و ...
چرا؟
چون این رویای انسان هاست. رویایی که تنها ما را به سمت گاو شدن پیش می برد. یک مسیر از پیش تعیین شده. یک نسخه ی آماده برای همه ی انسان ها!
به نظر من ازدواج بدون دلیل و منطق یعنی همان قدم گذاشتن در مسیر گاو شدن! ازدواج فقط شیرینی دوران نامزدی، پوشیدن لباس عروس و یک شب رویایی نیست. ازدواج یک عمر مسئولیت و فداکاریه و کسی که بی دلیل پا در این مسیر دشوار بذاره، زندگیشو باخته!
اما سوال اینجاست که اصلا چرا ازدواج کنیم؟
دلیلی که همون اول به ذهن آدم می رسه، نیازه. نیازی که چه به شکل جسمی و چه به شکلی روحی و عاطفی درون همه ما وجود داره و باعث میشه با هر عقیده ای که داریم احساس کنیم که بالاخره یه روزی باید ازدواج کنیم.
اما خدا دلیل متفاوتی برای ازدواج ذکر کرده:
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
و از نشانه های [قدرت و ربوبیت] او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در میان شما دوستی و مهربانی قرار داد؛ یقیناً در این [کار شگفت انگیز] نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند.
آرامش!
خدا گفته ازدواج کنید تا آرامش پیدا کنید.
مادربزرگم یه شعر قدیمی هست که میخونه. میگه : خونه بابا نون و انجیر// خونه شوهر چوب و زنجیر?
این شعر باعث میشه که به این فکر کنم وقتی میتونم یه زندگی راحت و عالی رو در کنار خانواده م داشته باشم مگه مرض دارم ازدواج کنم؟
ازدواج منو از راحتی، آسودگی و بی مسئولیتی می بره سمت دغدغه، نگرانی، هزار جور مشغله و مسئولیت. تازه باید از زندگی راحت خودم و علایقم بگذرم تا افراد دیگه ای احساس آرامش کنند. با این طرز تفکر حرف خدا زیادم منطقی به نظر نمیاد.?
خدا تو قرآن یه جمله خیلی عجیب داره:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ
که ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم.
یعنی به زبون خیلی سلیس، روون و رک و حسینی، خدا میگه قرار نیست تو این دنیا بهت خوش بگذره.? پس همچین فکری رو از سرت بنداز بیرون.
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین مینمود کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت
با این مقدمه بی ربط (!) بریم سراغ سوال خودمون. چرا ازدواج کنیم؟!
به نظر من آرامشی که در دوران مجردی داریم، آرامشی از نوع یه کرم ابریشمه. یه کرم ابریشم تا مدت زیادی کارش فقط خوردن و خوابیدنه. انقدر میخوره و میخوابه که حسابی تپلی میشه و مجبور میشه دور خودش یه پیله بتنه (ببافه؟بسازه؟ایجاد کنه؟!) . یه پیله ای که داخلش فقط خودشه و خودش.
تنها، بی مسئولیت، بی دغدغه و احتمالا آسوده خاطر...
و در کنارش محروم از همه زیبایی هایی که انتظارش رو میکشه.
همه ی ما میدونیم که پروانه شدن هدفه، نه تا ابد کرم موندن.
یه روزی، کرم ابریشم بالاخره از پیله ش بیرون میاد و وارد یه دنیای پر خطر میشه.
دنیایی که پر از شکارچی های مختلفه و از آرامش دوره ی کرم بودنش خبری نیست اما مسیری که باید پروانه طی کنه، همین مسیر پرخطره.
ازدواج هم همینطوره. درسته پر از سختیه اما مسیریه که باعث میشه همه ما با طی کردن اون، کامل تر بشیم، توسعه پیدا کنیم و قابلیت های جدیدی درون خودمون کشف کنیم.
ازدواج، راهیست به سوی پروانه شدن...
مطلب جدیدی که با هشتگ «نامه ای برای دخترم» منتشر شده است: