شیرین نیکونیا
شیرین نیکونیا
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

برای سیبیلو دل نازکم


خواستم برات بنویسم گفتم بذار ببینم از گذشته تا به امروز با هم چند چندیم

اولین تصویر که اومد تو ذهنم خونه کرج بود

اون موقع‌ها که تا از سرکار برسی خونه شب شده بود

صدای اذان آقاتی تو گوشم پیچید

صدای اذان یعنی شروع انتظار برای رسیدنت

تا برسی خونه شاید صد بار این شعر رو می‌خوندم

"بابام بیاد در می‌زنه

درو با لنگر می‌زنه

می‌رم درو باز می‌کنم

می‌گم بابا دوستت دارم

بابام منو بوس می‌کنه

یکم منو لوس می‌کنه"

بعد یاد اون خمیر بازی‌های آردی افتادم که همیشه برام از جمهوری می‌گرفتی

یا خوراکی‌هایی که برای گرفتنشون کلی باید بهت بوس می‌دادم

یاد اون موقع‌هایی که وقتی حوصلم سر می‌رفت موهام رو با جاروبرقی مثلا برام سشوار می‌کردی

یاد شمال، یاد دریا وقتی می‌شستم روی دوشت تا تو دهنم آب نره

یاد همه دفتر و کتاب‌هایی که می‌گفتم اسمم رو تو روشون با دست خط قشنگت بنویسی

وای وای

یاد دیکته‌ای که بهم گفتی و شدم ۱۰ :))) از اون موقع دیگه هیچ‌وقت نخواستم تو بهم دیکته بگی چون بهم نمی‌رسوندی

و کلی خاطرات دیگه که بقیه حوصله ندارن بخونن

خلاصه سیبیلو دل نازکم

من عشقت رو تو همه خوراکی‌های تو دستت

تو همه، کپل بیا چایی بخوریم گفتن‌هات، به نشانه آشتی‌های بعد جر و بحثامون

تو همه علاقت به هنر آشپزی برای خانواده کوچولو سه نفرت

و ... حتی اگه به گوش نشنیده باشم به چشم دیدم

روزت مبارک

روز همه سیبیلوهای نازک دل مبارک

پ.ن: عکس، دسته کلید بابامه ❤

#دنیای_معمولی_شیرین

شیرین نیکونیا

روز پدرفرشته سیبیلوسیبیلو دل نازکبابا
دوست دارم کنار تلنگر به مغزتون، لبخند به لبتون بیارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید