شیرین جاویدی
شیرین جاویدی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

من و تصمیم کبری!

در این نوشته قصد دارم از اتفاقاتی صحبت کنم که باعث شد تصمیم بگیرم از حاشیه امن خودم خارج بشم، از نظر خودم ریسک کنم و تقریبا از صفر شروع کنم.

تا همین چند وقت گذشته، رضایت شغلی برای من ترکیبی از تاثیرگذاری، علاقه‌مندی، محیط کار و در نهایت مسائل مالی بود؛ ولی اتفاقات مختلفی دست ‌به ‌‌دست هم داد تا فهمیدم خود این عوامل، باعث فرسودگی شغلی من شدند و در حال آسیب رسوندن به من هستند.

متاسفانه در کشور ما رشته‌ای مثل شهرسازی که هدف اصلیش تغییر در محیط زندگی و تاثیرگذاری روی کیفیت زندگی شهروندانه در اولویت سیاست‌گذاران نیست، بودجه چندانی نداره و همیشه مورد بی‌توجهی واقع شده.

من دنبالِ اثربخشی و رفع دغدغه‌هام در ارتباط با شهر بودم و تمرکزم هم روی شهر و کودک (شهر دوستدار کودک) بود؛ ولی توی چندین سال فعالیتی که چه در حوزه کودک و چه سایر مسائل شهری داشتم؛ هیچ‌وقت اهداف، انتظارات و نتایج کارهام روشن و واضح نبود و متاسفانه الان نتیجه تمام تلاش‌ها (نه فقط من که برای اغلب دوستان و همکاران فعال در حوزه شهری) فقط در قالب یک‌سری مجلد شکیل و زیبا در کتابخونه مدیران شهری در حال خاک خوردنه و یا یه وسیله‌‌‌ست برای شو دادن هر کدوم از اون‌ها توی مقطع زمانی که در مسند قدرت هستند و این طرح‌ها هیچ‌وقت آن‌طور که باید به مرحله اجرا نمی‌رسند.‌ این موضوع در شرایط فعلی جامعه که همه ما نیاز به امید، انگیزه و شوق زندگی داریم، هر روز منو دلسردتر و دلزده‌تر کرد.

وقتی خوب و از دورتر به ماجرا نگاه کردم، فهمیدم با توجه به شرایط زندگی، حقوق و مسائل مالی اهمیت زیادی برای من داره ولی من به خاطر عوامل دیگه‌ای که بیش‌تر جنبه رضایت درونی داشت و همچنین تمرکز زیادم روی موضوع اثربخشی، تقریبا نادیده‌‌اش گرفته بودم.

محیط کاری تاثیر زیادی در انگیزش کارکنان داره؛ ولی این اواخر چه در مقیاس کوچک به دلیل نداشتن فرهنگ سازمانی و عدم اشتراک بین الگوهای رفتاری و ارزش‌های کاری‌ و چه در مقیاس‌های بزرگ‌‌تر مثل شهرداری، اداره‌های دولتی و...در قالب کارفرما، این محیطبه شدت برای من آزاردهنده شده بود.

نتیجه اینکه این اواخر؛
✔ نسبت به کارم دچار بی‌علاقگی شده بودم و احساس نا‌امیدی و پوچی می‌‌کردم.
تعهد کاریم رو از دست داده بودم.
✔‌‌ تحریک‌پذیر شده بودم و درباره هر موضوعی سریع جبهه می‌گرفتم و از خودم واکنش نشون می‌دادم.
✔ با اینکه نکته مثبت این چندسال فعالیت، علاقه خیلی زیادم به این حیطه بود‌؛ ولی نسبت به علایق و دغدغه‌هایی که داشتم هم دچار شک و تردید شده بودم و یک «که چی» بزرگ توی سرم شکل گرفته بود.

من فقط فکر می‌کردم حالم نسبت به کار و فعالیتم خوبه؛ ولی در واقع از شغلم هیچ رضایتی نداشتم و این موضوع روی سلامت ذهن و جسمم تاثیر گذاشته بود.

بنابراین تصمیم گرفتم متفاوت‌تر فکر کنم و اگه به دنبال پیشرفت هستم و می‌خوام که از مفید بودنم برای خودم و دنیای اطرافم لذت ببرم، ریسک کنم و هزینه‌اش رو بپردازم و وارد یک دنیای شغلی دیگه بشم.

دنیایی که هم دوستش دارم، هم استعدادشو دارم، هم مدت‌ها بود به دنبال کسب مهارت‌های لازمش بودم و هم با کار کردن به صورت فریلنسری در اون تجربه کسب کرده بودم.

دنیایی که در اون، نتیجه کار و تلاشم ملموسه و چشم‌اندازش روشنه و انقدر انگیزه دارم تا هر روز به دنبال افزایش توانمندی‌‌هام توی این حوزه باشم. «دنیای جذاب محتوا»

ناگفته نماند که تشویق‌ها و دلگرمی‌های اساتید، مربیان و دوستانم هم مثل یه نیروی محرکه قوی برای من بود و انگیزه منو دوچندان می‌کرد.

البته ورود به این دنیای جدید به معنی قطع کامل ارتباط با دنیای قبلی نیست. تصمیم گرفتم خودم شروع کنم و منتظر تصمیم و دستور شهردار و... نمونم. با هیئت‌مدیره شهرک محل زندگی صحبت و طرح‌ها و ایده‌هام رو مطرح کردم که خوشبختانه مورد استقبال قرار گرفت.

قرار شد از قدم‌های کوچیک شروع کنیم و با مشارکت ساکنین کم‌کم یک شهرک دوستدار کودک داشته باشیم. الان دارم به بچه‌های شهرک، الفبای شهرسازی رو آموزش می‌دم تا اطرافشون رو متفاوت‌تر نگاه کنند، نسبت به محیط و اتفاقاتش حساس و مطالبه‌گر باشند و بتونند برای مشکلاتی که توی محل زندگیشون وجود داره؛ راه حل‌های خلاقانه ارائه بدند. به زودی هم از اولین قدممون که یه کتابخونه کوچیک و رایگان برای بچه‌های شهرکه، رونمایی می‌شه و هر زمانی هم پروژه جذاب دیگه‌ای بهم پیشنهاد بشه، با در نظر گرفتن ارزش‌های کاری که الان تعریفش برام خیلی روشن‌تر از گذشته‌ست، حتما قبول می‌کنم.

اگر بپرسید پشیمونی که شهرسازی خوندی یا عجولانه تصمیم نگرفتی که تا ارشد هم ادامه دادی؟ جوابم اینه که اگر برگردم به عقب ممکنه باز هم شهرسازی رو انتخاب ‌کنم، ادامه بدم و مشغول به کار شم ولی این‌بار هر جایی که فهمیدم این فیلد کاری مطابق میلم نیست، تعلل نمی‌کنم و بدون تردید راهم رو عوض می‌کنم. حتی اگر مجبور باشم از صفر شروع کنم؛ مثل این روزها.

الان و بعد از تجربه‌هایی که داشتم؛ می‌دونم از زندگی شغلیم چی می‌خوام، مسیر شغلی که برای خودم ترسیم کردم، هدفمنده، ارزش‌های کاریم برام شفافه و رضایت شغلی برام تعریف و معیارهای روشنی داره و بیش‌تر از هر زمان دیگه‌ای انرژی و انگیزه دارم...

رضایت شغلیحاشیه امنتغییر شغلتصمیم‌گیری
نوشتن دم نزدن است. آن‌ کسی که می‌نویسد، گم می‌شود و خودش را بین کلمه‌ها جا می‌گذارد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید