چند شب پیش یکی از اقوام که تحصیلاتش در یکی از شاخههای پزشکی هست و تو مجموعه #اطهری مشغول به کار هست میگفت یه پوزیشن جدید شغلی تو مجموعه تعریف کردن. گویا یکی از معضلهای پرسنلهای لباس سفید پوش اونجا! اینه که خیلی از مردم تو اوج شلوغی کار میان ازشون سوالهای عجیب میپرسن. میگفت عمومیترین سوالها اینه که توالت کجاست؟ بعد میگفت خیلی از بچهها به همین خاطر تو راهروها کمتر رفت و آمد میکنن! با این حال میان در اتاقهای مختاف بخ رو میزنند و سوال میپرسن، به جای اینکه برن سمت میز اطلاعات. من داشتم بهش میگفتم چرا شاکی هستی، منم اگر میومدم اونجا مسلما از یه آدمی که خودش هم مثل من با مجموعه آشنا نیست از شماها که لباس سفید دارین میپرسیدم... اما اون میگفت دیگه تو اوج شلوغی براشون کلافه کننده میشه و اینا. منم نمیتونم خودم رو جاش بذارم چون همچین تجربهای ندارم اما باز هم به نظرم میشه مشتریمدارتر برخورد کرد. خلاصه کلوم اینکه یه پوزیشن شغلی ایجاد شده که یه آقای محترمی هستند که داخل راهروها حرکت میکنن تا سوال مراجعهکنندهها رو بدن!
_____
بعد براش این خاطره رو تعریف کردم:
خیلی سال پیش و جزو معدود روزهای زندگیم بود که رفته بودم کوه! بعد خسته و کوفته اومدیم پایین و از ورودی جمشیدیه داخل پارک شدیم. بعد من دستشویی داشتم و رفتم سراغ اولین نفری که تو پارک دیدم که چند تا پلیس بودن و آدرس دستشویی رو پرسیدم! من فکر میکردم احتمالا تو اون شرایط اونها مسیر درستتری رو به من پیشنهاد میدن! خلاصه آقای پلیس آدرس و گفت و بعد با لحن شوخی گفت اینم آدرس اما یادت باشه دفعه بعد از پلیس آدرس دستشویی رو نپرسی! منم خندیدم و گفتم باووشه!
____
نمیخوام به نتیجهگیری خاصی برسم؛ اما هنوز هم فکر میکنم میشه مهربونتر برخورد کرد.