وقتی برای اولین بار به عنوان مدیر محصول شروع به کار کردم، پر از شور و اشتیاق بودم. از اون پروژههایی که حس میکنی همه چیز روی برنامه است، اما خیلی زود متوجه شدم که زندگی واقعی با تئوریها خیلی فرق داره. تیم فنی روی یک مسیر بود، تیم بازاریابی روی مسیر دیگه، و من وسط این دعواها بودم. بدون داشتن مهارتهای نرم، فکر میکردم که فقط با فشار آوردن به تیمها کارها درست میشه، اما واقعیت برعکس بود. اینجا بود که فهمیدم مهارتهای نرم، مثل ارتباطات و مذاکره، چطور میتونن تعیینکننده باشند.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که در اکثر پروژهها باهاش مواجه شدم، نبودن ارتباط درست بین اعضای تیم و ذینفعان بوده. یادمه تو یکی از پروژههای مربوط به توسعه یک پلتفرم فروش آنلاین، تیم توسعه و تیم بازاریابی به هیچ وجه با هم هماهنگ نبودن. هرکدوم فکر میکردن که فقط کار خودشون درسته و کسی حواسش به نیازهای مشتری نهایی نبود. از همون اول فهمیدم که اگه نتونم بین این دو تیم ارتباط درستی برقرار کنم، کارمون به مشکل میخوره.
بهعنوان مدیر محصول، مجبور شدم جلسات حضوری و غیررسمی ترتیب بدم تا بتونم دلایل هر تیم رو بشنوم و به زبان ساده و خودمونی بهشون بگم که باید از دید مشتری به موضوع نگاه کنن. این جلسات باعث شد تیمها بهتدریج به هم نزدیک بشن و بالاخره محصولی ارائه کنیم که هم نیاز مشتری رو برآورده کنه و هم تیمها ازش راضی باشن.
این تجربه به من یاد داد که ارتباطات در محیط کاری ما، فقط جلسات رسمی نیست. گاهی باید با زبان ساده و صمیمی با تیمها حرف بزنی تا بتونی همه رو همراه خودت کنی. شما هم حتماً تو پروژههاتون این حس رو داشتید که چطور ارتباطات نادرست میتونه کار رو خراب کنه، درسته؟
"اگر نتونی دیدگاههای مختلف رو هماهنگ کنی، محصولی که ساخته میشه، حتی اگر بهترین ویژگیها رو داشته باشه، به درد هیچکس نمیخوره."
یکی از بزرگترین پروژههایی که داشتم، مربوط به همکاری با یک استارتاپ نوپا و یک تیم توسعه خارج از شرکت بود. چالش اصلی؟ تفاوتهای عمیق در نگرش و البته مذاکره بر سر بودجه. بودجهمون محدود بود و زمان هم خیلی تنگ. اولین واکنش تیم توسعه این بود که با این بودجه نمیشه کاری کرد. اینجا بود که باید دست به مذاکره میزدم.
توی جلسات اولیه، همهش صحبت از مشکلات بود و هیچکس نمیخواست راه حلی ارائه بده. اما تصمیم گرفتم از زاویه دیگهای به موضوع نگاه کنم. شروع کردم به شفافسازی و نشون دادن این که با این بودجه میتونیم حداقل به یه نسخه ساده از محصول برسیم و بعد از اون با جذب سرمایه یا فروش اولیه، پروژه رو گسترش بدیم.
مذاکره با صبر و حوصله و درک متقابل جلو رفت و در نهایت تونستیم به توافقی برسیم که هم تیم توسعه راضی بود و هم کارفرما. اینجاست که یاد گرفتم مذاکره در محیط کار ما، فقط چونهزدن سر پول نیست. باید بتونی نیازهای دو طرف رو درک کنی و براشون راهحلهای عملی ارائه بدی.
آیا شما هم تا حالا تو محیط کاریتون با چنین چالشهایی روبرو شدید؟ چه تجربهای از مذاکره توی کارتون داشتید؟
یکی از چالشهای اساسی در کار کردن با تیمهای که به طور همزمان بر روی چند محصول کار میکنن، همین تعارضها و اختلاف نظرهاست. یه بار توی پروژهای که برای یک شرکت نسبتا کوچیک کار میکردیم، تیم طراحی و تیم توسعه سر یک تغییر رابط کاربری به اختلاف نظر جدی رسیدن. طراحها اصرار داشتن که ظاهر سایت خیلی شیک و مدرن باشه و تیم توسعه میگفت با این تغییرات، سرعت لود سایت بهشدت پایین میاد.
به عنوان مدیر محصول، مجبور شدم وسط این دعواها وارد بشم. به جای اینکه جلسه رسمی بزارم و هر دو طرف رو وادار به شنیدن حرفهای همدیگه کنم، اول با هر کدوم جداگانه صحبت کردم. بعد از شنیدن دلایل هر دو طرف، جلسهای گذاشتم که بتونن به راهحل مشترکی برسن. در نهایت، با کمی تغییرات و اصلاحات فنی، تونستیم به توافق برسیم که هم ظاهر سایت جذاب بمونه و هم سرعت لود سایت حفظ بشه.
این تجربه بهم نشون داد که حل تعارضات در محیط کاری ما نیاز به صبر و دیالوگ داره. باید بتونی به هر دو طرف گوش بدی و راهحلی پیدا کنی که قابل قبول برای همه باشه. شما چطور؟ تا حالا با تیمهایی کار کردید که اختلاف نظر داشتن؟ چطور تونستید این مشکلات رو حل کنید؟
در نهایت، مدیریت محصول در ایران چیزی فراتر از دانش فنیه. مهارتهای نرم مثل ارتباطات درست، مذاکره منطقی و حل تعارضات، کلید موفقیت هر پروژهای هستن. تجربههایی که داشتم، همیشه بهم نشون داده که این مهارتها هستن که یک مدیر محصول رو از بقیه متمایز میکنن.