خب بزارید از اینجا شروع کنم:
((کافه چرا)) جایی هست که وقتی شما آماده باشین گذرتون حتما به اونجا میوفته!
پس احتمالا اگه از این داستان خوشتون نیومد شاید هنوز وقتش نشده باشه!
البته نگران نباشین قرار نیست همه الان برن این کافه
خب بحث کرونا درسته که شکل زندگی رو کمی تغییر داده اما این کافه رو شما تو هر شرایطی میتونید برید فقط باید زمانش رسیده باشه
بعضی ها خیلی زود میرن اونجا، بعضی ها همین الان، یه عده ای کمی دیرتر
و بعضی ها هم هیچ وقت گذرشون به اونجا نمیوفته! خب حتما دلیل های محکمی براش وجود داره! ولی باور کنید من همشو نمیدونم!
وقتی که میخوایم یه اثری رو بررسی کنیم یا بخونیم اگه از حال و روز نویسنده و ذهنیت و تجربه اش آگاه باشیم احتمالا بهتر میتونیم حال و هوای نوشته هاش و هدف و مقصد و نگارشش رو درک کنیم.
نویسنده این کتاب هم آقای جان استرلکی هستش که...
اصن خودتون نگاه کنین بعد دوباره ادامه میدیم.
قسمت اول
یه نکته ای که باید حواسمون باشه اینه که ((حماقت وقتی جمعی بشه ناپدید میشه))
نه اینکه از بین بره فقط دیده نمیشه
چک لیست هایی هم که اجتماع جلوی پای ما گذاشته اگر بهش آگاه نباشیم تقریبا ما رو به سمت و سویی میبره که یا خیلی دیر متوجه میشیم یا اصلا متوجه نمیشیم که ((اصل داستان)) چی هست.
آقای جان نمونه ای از خود ما هست که داریم طبق گفته ها و راه های پیشنهادی اجتماع پیش میریم و گاهی اونقدر درگیرش میشیم که یادمون میره داستان زندگی خودمون چی هست.
فقط وقتی فشار خیلی زیاد میشه ما از زندگی روزمره فرار میکنیم کمی انرژی میگیریم بعد دوباره برمیگردیم سر خونه اولمون.
به نظر شما جان چه اتفاقی براش میوفته؟
جان که همه کارها رو طبق گفته دوست و فامیل و اجتماع انجام داده و الان وضعیت مالی و موقعیت اجتماعی خوبی هم داره گاهی احساس میکنه که فشار زیادی روش هست و تصمیم میگیره بره یه سفر کوتاه تا به قول معروف باطری های خودشو شارژ کنه.
خودتون بقیشو نگاه کنین:
از این به بعد وقتی توی ترافیک گیر میکنید شما چه تصمیمی میگیرین؟
منتظر میشین یا یه راه جدید رو پیش میگیرین؟
به نظرم :
راهی رو که آدم شروع میکنه نباید بخاطر مشکلات توی مسیر رها کنه، هنر توی دووم آوردن هست و به مقصد رسیدن.
مسیر هست که ما رو پخته میکنه نه مقصد.
قسمت دوم
فکر کن وقیتی توی یه ناکجا آباد گم شدی و حسابی کلافه و خسته و گرسنه هستی
بعد اون وسط یه غذاخوری پیدا کنی که هم محیطش دلنشین باشه هم بوی غذاهای خوشمزه بیاد هم آدم های اونجا خوش برخورد باشن!
صبر کن !!!
شاید حواست نبوده و رفتی بهشت؟!
شایدم واقعا خیلی خوش شانسی که بهشت رو روی زمین پیدا کردی
اما اگه این یه تله باشه چی؟
از کجا میخوای بفهمی؟ اگه اتفاق غیر معولی اونجا بیوفته چیکار میکنی؟
کجا میخوای فرار کنی؟
تصمیمت چیه؟
میمونی یا فرار میکنی؟
به نظر شما جان چیکار کرد؟
این ۳ تا سوال رو از خودتون بپرسین:
1-چرا اینجا هستین؟
2- آیا از مردن میترسین؟
3- از زندگیتون راضی هستین؟
قسمت سوم
وقتی گرسنه باشی و خسته
و احساس کنی که جایی گیر کردی که خیلی عجیبه چیکار میکنی؟
صبر میکنی تا غذا بخوری و بعد بری
یا همون اول فرار میکنی؟
شایدم از ترس بجای شام صبحونه میخوری؟!
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ۰۶
قسمت ۰۷
قسمت ۰۸
قسمت ۰۹
قسمت ۱۰
قسمت ۱۱