داشتم دنبال مصاحبهام با کسری فروهی میگشتم تا بتوانم گزارش تازهام درباره سیر وبلاگنویسی در ایران را کامل کنم. گمانم سال 2011 بود که او برنده جایزه وبلاگنویسی دویچه شد. آن سالها وبلاگ «در قند قزلآلا» را مینوشت. پستهای بلند و داستانی درباره روزمرهاش مینوشت. حالا این وبلاگ برای خواندن وجود ندارد. از آن پاسداری میشود. اما اگر دوست دارید بدانید چطور مینوشت که آنهمه طرفدار پیدا کرده بود و برنده وبلاگ فارسی دویچهوله هم شده بود، باید بگویم بروید داستانهای مانولیتو را بخوانید. نثر و طنزش چنین بود.
من هم در یک برهه، وقتی وبلاگ «کیوسک» را مینوشتم به شدت متاثر از نثر داستانهای مانولیتو بودم. طنازی اِلويرا ليندو در روایت کردن زندگی پسرکی که نامش مانولیتو بود، کم نظیر است. او حالا 57 ساله است و وبلاگ هم مینویسد، البته به زبان اسپانیایی. در توییتر هم فعال است اما باز هم به زبان اسپانیایی. نمیدانم بقیه داستانهایی که نوشته چطور است. اما کاش وبلاگش به زبان انگلیسی بود و میشد خواند و احتمالا حظ برد.
خلاصه من نتوانستم مصاحبه با کسری فروهی را پیدا کنم. چون سایت روزنامه فناوران احتمالا آرشیو گفتوگوهای قدیمی را پاک کرده است. نسخه دیگری از آن نیز جایی بازنشر نشده بود. یا من حوصله نکردم بیشتر جستوجو کنم. تیتر گفتوگویم را نیز فراموش کردهام. فقط خاطرم مانده بعد از گفتوگو با او در کافهای در ساختمانهای سامان در بلوار کشاورز، روی پلههای همان ساختمانهای بلند از او عکس گرفتهام و اگر در آرشیوم جستوجو کنم شاید بیابمش. باید راهی دیگر برای کامل کردن گزارشم پیدا کنم. اما پیش از آن دلم میخواهد بروم برای خانم لیندو یک نامه بنویسم و به خاطر قشنگ نوشتنش، به خاطر خلق مانولیتو از او تشکر کنم.
پ.ن: متاسفانه وبلاگ کیوسک بر اثر یک سهلانگاری ساده از بین رفت.