حتما شنیدهاید که مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد... صائب تبریزی در مصرعی سروده. برای یک نویسنده نیز خواننده همین نقش مستمع را برای صاحب سخن دارد. نوشتن برای خوانده شدن است. هیچ نویسندهای برای دل خودش نمینویسد. همه نویسندهها مینویسند به امید خوانده شدن.
بسیاری از ما دفترچه یادداشتهای شخصی داریم که شخصیترین حرفهایمان را آنجا مینویسیم. به مدد رسانههای اجتماعی برخی از این دفترچه یادداشتها تبدیل شدهاند به صفحاتی در توییتر و اینستاگرام و فیسبوک و سرویسهای وبلاگنویسی با نامی مستعار. نام مستعار برای نوشتن آنچه نویسنده دوست دارد خوانده شود امادر دنیای واقعی مورد قضاوت قرار نگیرد، برای نوشتن تمام حرفهایی که بنا به ملاحظاتی نمیتواند بلند بلند بگوید.
یک تناقض هم وجود دارد که برند سازی خالقش است. برخی از صاحب نظران میگویند اگر میخواهید در شغلتان، یک برند از نامتان بسازید بهتر است از افشای احساسات، زندگی شخصی و روزمرهنویسی در شبکههای اجتماعی خودداری کنید. بهتر است درباره کار خود بنویسید، نظرات معقول درباره رویدادها بدهید، رسمی باشید، نسبت به وضعیت روز جامعه بی تفاوت نباشید و جدی بنویسید. افشا نکنید دلتان گرفته. یا خوابتان نمیبرد، یا در ترافیک ماندهاید، یا دلتان استراحت میخواهد و... خلاصه هر آنچه جریان زندگی شما را نشان میدهد و مهمتر از آن خود ِ خود ِ خودتان را، ننویسید. چون شما خوانده میشوید.
اینکه مرز زندگی خصوصی و اجتماعی هر کدام از ما کجاست کاملا شخصی و فرد به فرد متفاوت است. ولی به نظرم همراه با میل خوانده شدن، باید قضاوت شدن را نیز پذیرفت. اگر تا پیش از این ما با تحصیلات، گفتار و کردار و لباسهایمان مورد قضاوت قرار میگرفتیم حالا نوشتههای توییتر و عکسها و توضیحات اینستاگرام و پستهای وبلاگ نیز به آن اضافه شده است.
به نظرم نباید از قضاوت شدن ترسید، نه ما میتوانیم چیزی باشیم که همه را راضی نگه دارد نه صرفا قضاوت دیگران مبنای درستی و خوبی ماست. شاید به جای پنهان کردن بخشی از وجودمان که میترسیم چهرهای از ما به نمایش بگذارد که دوست نداریم، بهتر است خود ِ خودمان باشیم و برای خوب بودن خودمان تلاش کنیم به جای پنهان کردن خودمان.
پ.ن: گمانم شاخه به شاخه شد این نوشته. این نوشته پراکنده و بی سامان را از مادری که کودکش را بغل گرفته و یک دستی پست وبلاگش را نوشته در حالی که نگران بوده صدای کیبورد دردانهاش را بیدار کند بپذیرید.
پ.ن: خواننده خوبی دارم که مانند مستمع خوب بر سر کارم آورده. میخواند و مینویسد برایم. خانم محبوبه کهنزاد، سپاس.