محمدحسین شیخ شعاعی
محمدحسین شیخ شعاعی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

نگاهی کوتاه به آغاز و رشد فلسفه اسلامی


آیا می توان تاریخ دقیقی برای آغاز تفکر فلسفی ذکر کرد؟ اگر آغاز فلسفه را اولین تقلای بشر برای پاسخ به سوال های فلسفی و تلاش برای حل دغدغه های وجودی اش بدانیم، نباید به نقطه ای چندان دور از آغاز خود بشر برسیم. اما چه چیزی باعث می شود، با این وجود و با این که در اغلب آموزه های دینی به ویژه در شرق دور که دربردارنده اندیشه های فلسفی عمیق بوده است، ما فلسفه را با یونان ششصد سال قبل از میلاد و فیلسوفانی مثل سقراط و افلاطون و ارسطو بشناسیم؟ پاسخ به این سوال واقعا سخت است اما ساده ترین پاسخ ممکن است شاید این باشد که فلسفه در یونان به انسجامی رسید که می توانست صورت یک دستگاه فلسفی مستقل و محض داشته باشد؛ هر چند به هر حال، وامدار فلسفه ورزی های قبل از خود در ایران و هند بوده است.

مشهور است که فلسفه یونان، بنایی بود که در برابر سفسطه های سوفسطائیان شکل گرفت و ساکنان آن کسانی بوده اند که دل در گرو حقیقت داشته اند. اما آیا واقعا قضیه همین بوده است یا آنچنان که برخی دیگر می گویند، جریان مقابل آنها نه اهل مغالطه بلکه اهل شهود و شعر بوده اند و با فلسفه دورانی از تاریکی و طاغوت بشر را در برگرفت! باز به هر حال، فلسفه قد برافراشت و تا سالیانی در خود یونان در آتن و سپس اسکندریه جولان داد و بعد از سیطره کلیسا و قلع و قمع شدن به دست امپراتوری روم شرقی، در گوشه و کنار دنیا به ویژه در جهان اسلام به یُمن نیاز دستگاه خلافت در رقابت با پایگاه علمی و اجتماعی اهل بیت، رونق گرفت؛ چنان رونق که هرگز در خاستگاه خود حتی به خواب نمی دید.

القصه، فلسفه یونان که گستره وسیعی از علوم را، از علوم نظری در سه شاخه ریاضیات طبیعیات و الهیات و علوم عملی در سه شاخه اخلاق و تدبیر منزل و سیاست در بر می گرفت، در دست اندیشمندان مسلمان به ویژه کندی و فارابی و بعد شیخ الرئیس: ابن سینای بزرگ، به اسلام آمیخته شد و مسائل و مطالب تازه ای زائید و در تمام جهان اسلام تا سال ها بدون منازع جدی پیش تاخت. البته فلسفه همیشه مخالفانی داشته است حتی قبل از غزالی و بغدادی و امام المشککین: فخر رازی، همه در قرون پنجم و ششم، در میان فقهیان و متکلمان. با این حال، انتقادهای سنگین منتقدان، این درخت را تنومندتر ساخت و در مسیر خود با سهروردی سر به اشراق عارفانه سپرد و با حکمت ایرانیان گره خورد تا از عقل محض مشاّئی فاصله بگیرد و سرانجام به دست صدرای شیرازی از جام تصوف نوشید و در قامت حکمت متعالیه به اوجی خیره کننده رسید.

این خلاصه سرنوشت این فلسفه بود که از یونان آغاز شد و در دست مسلمانان بالید و به بار نشست. اما اینکه این درخت تنومند را آیا می توان به راستی و به معنای واقعی، اسلامی دانست و آیا این فلسفه و این تاریخ فلسفه سرنوشت محتوم ما و بهترینِ آنچیزی بوده است که می توانست برای ما رخ بدهد و آیا اکنون، اکنون نیز می توان به بر و بار این درخت امید بست و در خنکای سایه اش در گرماگرم جدال تمدنی موجود، حتی لحظه ای آسایش جست، سخن دیگری است...




فلسفه اسلامیفلسفهتاریخ فلسفهحکمت متعالیه
برای زنده ماندن باید زندگی ات معنایی داشته باشد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید