ویرگول
ورودثبت نام
Sushiyant
Sushiyant
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

نامی برای هیچ ! سنگری برای پادشاهان

کلمه پاک‌ترین مخلوق عالم است . چیزی ظریف ولی قوی در دستان موجودی که مطمئن نیست لیاقت آن‌را دارد یا نه؟

به انسان نگاه کن و فرض کن هیچ کلمه‌ای وجود نداشت . به مرد خبیثی که اگر کلمه نبود چطور قرار بود دیگرانی را متقاعد کند که برای زندگی بهتر بایست زیر پای او له شوند و اجازه دهند که آن مرد ضعیف و خبیث با آن چشمان براق و تیز بر آنان حکومت کند .

به تمام آن بیاندیش ! به مردانی که بی هیچ پیشینه ای و بی هیچ کلامی قرار بود سینه ی خود را سپر کنند تا به دست مردی دیگر از هم شکافته شود ، اگر کلمه نبود ...

آن مرد را نگاه کن که در بحبوبه ی میدان نبرد به چشمان خودش می بیند که دل و روده ی فرزندش توسط انسانی دیگر بیرون ریخته می شود و او حالش از این بهم می‌خورد که از فرط کنجکاوی نمی‌تواند آن صحنه را نگاه نکند .

در جهانی بدون کلمه تمام آن بی معنی است .

حتی جستجو برای اینکه که بتوانی بدون جادوی کلمات انسانی را مجبور به همچین چیزی بکنی - در دنیایی پر از کلمات - کاری بی‌معنی است .

در دنیایی پر از سکوت و تفکر و انسان‌هایی که رها دور خودشان می‌چرخیدند ، کلمات زاده شدند .مانند بچه ماهی هایی که ناگهان در آکواریوم محل کار ظاهر شدند و باعث رسوایی ماهی‌هایی شدند که تو آنها را تارک دنیا می‌دانستی .

از آن پس شاهان ، پشت میزی از جنس کلمات طلایی سنگر گرفتند و جزوی لاینفک از حضور انسان در این سیاره شدند .

فرماندهان در حالی که از اعماق حلقشان آب دهان به بیرون پرتاب می‌کنند ، فریاد می‌زنند و این کلمات پرشور و حرارت مردان را به سوی هم هل می‌دهند .

کلمات مانند سیلی که شاخ و برگ ، تنه ی درختان کهنسال و گاهی سنگ‌هایی بزرگ جلودار آن است ، روان می‌شوند و مردان در بستر رودی تاریخی ، حتی در گذر نسل ها ، روان می‌شوند . شجاعت ، وطن پرستی ، اهمیت دادن و ... البته پای ثابت تمام جنگ‌ها : آزادی

حالا دوباره تصور کن ! پادشاهی را که بدون استفاده از کلمات قرار بود مردانی را وادار کند که سینه‌ی همنوعان خود را بدرند. او شروع می‌کرد و آدم‌ها او را نگاه می‌کردند ، گازی به هویجی که تازه از زمین در آورده بودند می‌زدند و بی آنکه بدانند آن همنوع پشمالوی بدبو دارد چکار می‌کند ، بی هیچ تاثیری و هیجانی دنبال هویج بعدی می‌رفتند .

آنها آزاد بودند بی آنکه لازم باشد کسی را بکشند و یا چیزی برای افتخار داشته باشند

اما بعد از تولد کلمه ... – تو خود می دانی – حالا مردان و زنان کلمه بودند و حتی بدتر از آن فقط اعدادی بروی یک کاغذ


این نوشته در ادامه ی مطلب قبلی است :

اینجا به شما جادوگری یاد میدهند!

دلنوشتهفرهنگجستارجستارنویسی
گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید