ویرگول
ورودثبت نام
عبدالله
عبدالله
عبدالله
عبدالله
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

ژیان پر درد سر

سلام این خاطره مربوط به زمان دانشجویی من است . سال ۱۳۷۳ قم دانشجو بودم اولین ماشین پر خاطره ای که خریدم یک ژیان کرمی رنگ بود اواخر سال بود صاحب خانه مان که اهل شمال بود قصد داشتند ایام عید به شهرستان خود بروند تا فهمیدم گفتم من شما را به ترمینال میرسانم بنده خدا که از روزها قبل بلیط تهیه کرده بود گفت مزاحم نمیشیم و با تاکسی تلفنی میرویم گفتم مگه میشه من ماشین داشته باشدم و شما با تاکسی بروید ؟ از من اصرار و از اون انکار بالاخره تسلیم شد قرار شد فردا صبح زود که اتفاقا هوا بارانی هم بود همگی با چندتا کیف و چمدان سوار شدیم بطرف ترمینال ، ژیان بدبخت که تا حالا چنین وزنی را تجربه نکرده بود عقبش تا نزدیکی های زمین اومد پایین ،صاحب خانه مان گفت فلانی بذار ما با تاکسی تلفنی برویم گفتم غیر ممکنه خلاصه برای اینکه زودتر برسیم از مسیر میانبری که هیچ تاکسی و اتوبوسی رد نمیشد بطرف ترمینال راه افتادیم وسطای راه که هیچ دسترسی به کسی یا چیزی نداشتیم ناگهان یک صدای وحشتناکی از داخل موتور ژیان اومد و ماشین خاموش شد اومدم بیرون دیدم وای هر دو شمع موتور از جاش در اومده حالا هرچه میخواستم شمع را سر جاش بپیچونم سفت نمیشد چون شمع روی یک بوش پیچ شده بود و بوش از سر سیلند جدا و جای اون هرز شده بود .حالا شرمنده صاحب خونه و خانواده شون هم شده بودم هیچ کاری هم از دستم بر نمی اومد نه ماشینی نه باجه تلفنی هیچ چیزی نبود همه جا گل و لای بارون هم نم نم می اومد همه کلافه بودیم خلاصه اونقدر ماندیم که زمان حرکت اتوبوس اونها هم گذشت . همه اعصابها خورد و منم شرمنده همه شون تا بالاخره یک وانتی از دور رسید بندگان خدا از راننده خواهش کردند اونها را به ترمینال برسونه. بعد از تعطیلات متوجه شدم صاحبخانه مان تا شب تو ترمینال مانده بودند و با تاخیر چند ساعته و هزینه ای بیشتر به سمت شمال راه افتادند. از اون روز به بعد هر وقت چشمم در چشم صاحبخانه یا خانواده اش می افتاد عرق شرم بر چهره ام می نشست و همین امر باعث میشد هر وقت سوار ژیان می شدم اول چند تا بد و بیراه به ژیان میگفتم و بعدش از خنده روده بر شدمبرمیشدممیشدم

ژیانمسابقهدنده عقب با اتو ابزارخاطره
۸
۰
عبدالله
عبدالله
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید