تمرکز، غرقگی، بازدهی عالی، کار عمیق! حداقل کردن کارهای سطحی و چگونگی پرداختن به اصل.
کتاب کار عمیق، نوشته کال نیوپورت، استاد علوم کامپیوتر دانشگاه جورجتاون و محقق رسانههای اجتماعی ( تقابل اینترنت با زندگی ) است. کار عمیق، اصطلاح ابداعی نویسنده است و بر این مفهوم دلالت دارد که کاری در حد تخصص، بدون وقفه، با تمرکز کامل و به هدف ارزشآفرینی انجام شود. دنیایی که به این گونه کار از همیشه نیازمندتر است و به طور عجیبی از آن فراری!
کال نیوپورت در این کتاب انبوهی مثال از افرادی آورده که با مورد توجه قرار دادن مهارتهای کار عمیق و عمل به آنها، موجب ارزشآفرینی در خود و دنیا شدهاند. افرادی نظیر بیل گیتس، کارل یونگ، ویلیام شکلی، جیکی رولینگ و غیره که هر یک به شیوهای برای به حداکثر رساندن بهرهوری از مغز و وقتشان، به عمق روی آوردهاند. همچنین با آوردن تحقیقات و مقالات دانشگاهی و مثالهایی از حوزه کسبوکار، سعی در اثبات استدلالهای خود و عمومیت بخشیدن به آنها دارد. نویسنده معتقد است، زندگیی که بر پایه کار عمیق بنانهاده شده باشد، به مراتب خوبتر، رضایتبخشتر و هدفمندتر از زندگی سطحی است که افسار 'تصمیم' را در آن به پیشامدها واگذار کرده باشیم.
نویسنده، بخش اول کتاب را بر قبولاندن ایده اصلی کتاب متمرکز شده. در این بخش، به توضیح این که چرا کار عمیق ( و در کل زندگی عمیق ) ارزشمند، کمیاب و هدفمند است پرداخته و برای اثبات هر کدام استدلالهایی را مطرح میکند.
چگونه میتوان در اقتصاد جدید به یک برنده تبدیل شد؟
دو گروهی که آماده رشد هستند و ادعا میکنم در دسترساند را شناسایی کردیم : کسانی که میتوانند خلاقانه با دستگاههای هوشمند کار کنند و کسانی که در زمینه کاریشان ستارهاند. راز قرار گرفتن در این بخشهای پردرآمد چیست؟ معتقدم که دو توانایی اصلی زیر حیاتی هستند:
۱- توانایی سریع ماهر شدن در کارهای سخت.
۲- توانایی تولید در سطح ممتاز، هم از نظر کیفیت و هم از نظر سرعت.
که در واقع لازمه رسیدن به دو مهارت بالا، کار عمیق است.
کار عمیق از نظر نویسنده به این صورت تعریف میشود :
فعالیتهای حرفهای انجام شده در حالت تمرکز کامل و بدون حواسپرتی که تواناییهای شناختی شما را به حد اعلی خود برساند. این تلاشها، ارزشآفرین هستند، مهارت شما را بهبود میبخشند و تکرار آنها دشوار است.
و آن را مقابل کار کم عمق ( Shallow work ) قرار میدهد :
کارهای غیر شناختی و غیر مهارتی که اغلب نیاز به تمرکز کامل و حذف حواس پرت کنها ندارد. این تلاشها، تکرارشان آسان است و اثر خلاقانهای در جهان ایجاد نمیکنند.
کارهای کم عمق، کارهایی از قبیل چککردن ایمیل، پیامرسانهای فوری و جلسات اداری هستند. کارهایی که از انجام آنها معمولا احساس بهرهوری میکنیم، در حالی که کارهای اصلی همان طور درحال انباشته شدن میباشند! این طرز تفکر کسب و کارها و افراد در باره مهم بودن این گونه کارها، به علت بیمعیاری در اندازهگیری اثرگذاری کارها در نتایج واقعی هستند. مشکلی که نویسنده آن را ‹ سیاه چاله معیار › مینامد.
نویسنده در فصل سوم بخش اول، به هدفمندی کار عمیق اشاره میکند. او از سه حوضه علم اعصاب، روان شناسی و فلسفه دلیلهایی را برای این ادعا بیان میکنند. برای مثال، در ‹ استدلال روانشناختی برای عمق › بیان میکند، بیشترین حس رضایت انسان، هنگامی نیست که در حالت استراحت به سر میبریم! بلکه زمانی است که در حال صرف هدفمندانه وقت خود و در حالت تمرکز ( غرقگی ) هستیم. نویسنده برای این ادعا به مقالات و آزمایش های روانشناسی هم استناد میکند.
ساخت زندگی کاریتان پیرامون تجربه غرقگی تولید شده توسط کارهای عمیق، مسیری اثبات شده برای کسب رضایت عمیق است.
بخش دوم کتاب، حاوی قوانین و استراتژیهایی برای انجام کار عمیق است. یکی از جالبترین این استراتژیها به این شکل است.
در میان حواسپرتیها استراحت نداشته باشید. بلکه در میان تمرکزها استراحت کنید.
این استراتژی بیان میکند حواسپرتیهایی که در حالت تمرکز سراغ ما میآیند، به علت جذابیت یا حتی خاصیت حواسپرت کننده آنها نیست، بلکه صرفا به این دلیل است که مغز ما هنگام تمرکز، عادت دارد برای فرار از مشکلات و سختیهای آن به کاری بپردازد که برایش پاداش هم میگیرد! امثال اینستاگرام. وقتی ما در حال انجام کار تخصصی و سنگین به سر میبریم، هنگام خستهکننده شدن این کارها، سراغ ابزاری مانند اینستاگرام میرویم و طبعا از آن لذت میبریم، به مغزمان میآموزیم هنگام مواجه شدن با این قبیل مشکلات، راه فراری به اینستاگرام دارد ( در اینجا اینستاگرام نمایندهای از حواسپرتکنها است ) . برای مواجه با این مشکل، نویسنده پیشنهاد میکند هنگامی که خسته میشویم سراغ این ابزارها نرویم. یا به عبارت دیگر برای استفاده از آنها برنامه داشته باشیم. با این کار هنگامی که تمرکز خود را از دست میدهیم و به سمت اینستاگرام جذب میشویم و به دلیل برنامهمان به سمت آن نمیرویم، از مغزمان این عادت را پاک میکنیم. مثلا اگر در برنامهمان باشد بعد از هر نود دقیقه کار به سراغ این ابزار برویم، آن نود دقیقهای که در حالت کار عمیق به سر میبریم، تمرینی میشود برای کاهش حواسپرتیمان.
قوانینی که برای کار عمیق در این بخش بیان شده، در قالب فصول و مجموعه ای از استراتژیها و تکنیکها بیان شده است. این چهار قانون عبارتاند از :
در این قانون، نویسنده به فرم هایی از کار عمیق، از جمله ‹ رهبانی ›، ‹ دو مودی ›، ‹ ریتمیک › و ‹ روزنامهنگاری › میپردازد. همچنین از چارچوب کسب و کاری 4DX استفاده میکند تا برای اجرای این استراتژیها به ما کمک کند و برای شروع و ارزشمندتر کردن کار، ‹ حرکت بزرگ › را پیشنهاد میکند. از ما میخواهد که برای کار کردن و به منظور اطمینان و حمایت از آن ‹ روال کاری › خودمان را بسازیم. درباره کار عمیق گروهی حرف میزند و مدل ‹ قطب و اقمار › را پیشنهاد میدهد.
قانون شماره یک به شما آموخت که چگونه کارهای عمیق را به برنامهتان اضافه کنید و از طریق روالها و عادتهای طراحی شدهای که کمکتان میکنند به طور مداوم به حد نهایی تواناییتان برای تمرکز برسید، از آن حمایت کنید. قانون شماره دو به شما کمک خواهد کرد تا این حد نهایی را به میزان قابل توجهی بهبود دهید.
همانطور که نویسنده گفته، هدف قانون دو، ارتقا دادن قانون اول است. نویسنده در این قانون بر دور نگه داشتن حواسپرتی در کار عمیق متمرکز است. او میخواهد با استراتژیهایی همانند استراتژی که در بالا مطرح شد ‹ در میان حواسپرتیها استراحت نداشته باشید. بلکه در میان تمرکزها استراحت کنید › و پیشنهاداتی مثل ‹ ضربالعجلها › و ‹ مدیتیشن به صورت مولد › عمق تمرکزتان را افزایش دهد. در واقع پیشنهاد ‹ ضربالاجلها › استراتژی است که بارها نویسنده در باره آن توضیح میدهد و اکثرا در رابطه با کاهش کار کم عمق بیان شده است. ولی در این جا تمرینی است برای تمرکز. به این صورت که بارها در طی روز سعی کنید کارهایی را که نیاز به تمرکز دارند، در زمانهای کمتر از آن چیزی که فکر میکنید طول میکشد به پایان برسانید. در ‹ مدیتیشن به صورت مولد › نویسنده تجربه خودش را بیان میکند. نیوپورت از تجربه حل کردن مشکلات کاری و اندیشیدن به آنها در هنگام پیاده روی یا رانندگی ( یا هر کار کم عمقی که نیاز به تمرکز ندارد ) سخن میگوید و از تاثیر آن بر تمرکزش حرف میزند. همچنین به مهارت حفظ کردن اشاره میکند و آن را تمرینی برای تمرکز میداند.
موضوع رسانههای اجتماعی یکی از دغدغههای اصلی نویسنده در این کتاب ( و در ما بقی کتابهایش مثل [ مینیمالیسم دیجیتال ] ) است. همانطور که از اسم قانون سوم روشن است، نیوپورت شبکههای اجتماعی را اعتیاد آور و برای بیشتر مردم دانشورز نا لازم و مضر میداند. دلیل آن هم تاثیر آن در افزایش کار کم عمق و از بین رفتن تمرکز، در نتیجه کاهش بهرهوری است. در این قانون از ما میخواهد تا در رابطه با شبکههای اجتماعی با هوشیاری بالاتری تصمیم بگیریم، و اساسا برای پیوستن به آن ها دلیل محکم و قانع کنندهای داشته باشیم. بیشتر دلیل هایی که ما برای استفاده از این شبکهها میآوریم از ‹ روش هر گونه مزیت در انتخاب ابزار شبکه › پیروی میکند. به این معنا که هرگونه مزیت احتمالی هر ابزار شبکه ما را به استفاده آن میکشاند. نویسنده ‹ رویکرد صنعتگر نسبت به انتخاب ابزار › را پیشنهاد میدهد که نسبت به روش قبلی پیچیدهتر است. همچنین آزمایشی طراحی میکند تا برایمان آشکار شود، آیا واقعا ابزارهای شبکه این قدر مهم هستند یا خیر؟ واقعا اگر از آنها استفاده نکنیم، فرصت هایی را از دست خواهیم داد؟ آیا استفاده نکردن از آنها موجب عقب افتادن ما از دنیا خواهد شد؟
هدف این قانون بحث درباره این است که دقیقا چه کارهایی کم عمق هستند؟ برای مدیریت آنها چه کنیم؟ همچنین به بیان نکاتی درباره برنامه روزانه و روشهایی برای مدیریت ارتباط میپردازد. این قانون به صورت هدفمندانه با استراتژیهایی که در خود دارد، پی کم کردن کارهای کم عمقی است که از قوانین قبلی رد شدهاند و احتمالا انجام آنها برای حفظ شغلمان لازم است. برای مثال از ایمیل و روشهایی برای کاهش استفاده از آن سخن میگوید. از ‹ قابل دسترس نبودن › سخن میگوید، و دوباره سراغ استراتژی ‹ ضربالاجلها › میرود.
این کتاب یکی از پرفروشترین کتابها در زمینه تمرکز است. من به شخصه از این کتاب استفاده کردم و فکر میکنم برای آن دسته از افرادی که نیاز به یادگیری سریع و عمیق، همچنین تولید و بهرهوری در سطح بالا دارند کتاب بسیار مناسبی است. مانند برنامهنویسان، دانشپژوهان، دانشآموزان و کنکوریها ، نویسندگان و غیره .
از نظر من مهم ترین بحث کتاب، فصل سوم بخش اول ( کار عمیق هدفمند است ) میباشد. بیشتر کارهایی که ما در زندگی مان انجام میدهیم و احساس میکنیم مهم هستند، یا واجب هستند، یا گاهی آنها را پاداش کارهای روزانه خود میبینیم، اساسا اهمیتی ندارند و در بلند مدت باعث کاهش بهرهوریمان از زمان با ارزشی میشود که در اختیار داریم. ارزش واقعی زندگی به هدفمندی آن است و من در چک کردن مداوم اخبار، تلگرام، اینستاگرام و واتساپ هدف توجیه کنندهای نمیبینم!
اثری که این کتاب روی من گذاشت بسیار ملموس است. در حال حاضر تنها اپ شبکهاجتماعی نصب بر روی تلفن همراهم واتساپ است! ( چون تماس و پیام در آن رایگان و ساده است و امنیت بیشتری دارد ) من کسی هستم که روزانه حداقل چهار ساعت از وقتم پای اینستاگرام میرفت! البته از شبکه های اجتماعی خارج نشدم، ولی مطمئنا کاربرد آنها برای من چیز دیگری خواهند بود.
خوشحال میشوم اگر تجربه مشابهی دارید و یا کتابی تاثیرگذار در این زمینه میشناسید با من به اشتراک بگذارید.
[ پادکست بیپلاس خلاصهای از این کتاب تهیه کرده است. نشرنوین هم آن را به فارسی ترجمه کرده است. پادکست بیپلاس، ترجمه نشرنوین ]