این طبیعیه که آدما خودشون رو گم کنن نمیدونم به چه دلیل یا چه موقع برای هر آدمی این احساس گم شدگی پیش میاد اما :
مرد حیران چون رسد این جایگاه / در تحیر مانده و گم کرده راه
هرچه زد توحید بر جانش رقم / جمله گم گردد از و گم نیز هم
گر بدو گویند مستی یا نهای / نیستی گویی که هستی یا نهای
در میانی یا برونی از میان / بر کناری یا نهانی یا عیان
گوید اصلا میندانم چیز من / وان ندانم هم ندانم نیز من
عاشقم اما ندانم بر کیم / نه مسلمانم نه کافر، پس چیم
لیکن از عشقم ندارم آگهی / هم دلی پرعشق دارم هم تهی
همیشه میگن قدم اول خروج از یک بحران ، پذیرش این موضوعه که الان دقیقا وسط بحران قرار داری که اگه به حال خودش رهاش کنی ، عمیق و عمیق تر میشه ، تا جایی که بیرون اومدن ازش غیر ممکنه !
من اینجا 11 مرحله رو لیست میکنم تا خودتون رو پیدا کنید و خود درخشانتون رو به دنیا معرفی کنید . ببخشید که مثل این پیج های اینستاگرامی بلد نیستم روشی بهتون یاد بدم که فردا صبح که از خواب پا شدید از بانک براتون یک میلیون دلار واریز کنند ، این مسیر طولانیه و حتی خوندن این مقاله هم طولانیه ، پس اگه نمیخواهید به اقلیت قوی و ساکت و پر تلاش بپیوندی وقت خودتون رو اینجا تلف نکنید ! مطمئنا خیلیا اینجا پشیمون میشن ولی اتفاقا اینجا جاییه که تفاوت آدما مشخص میشه و به قول دوستی وقتی فقط یه سر و گردن از بقیه بالاتر بری ، هوا خنک تر میشه و فضای رقابت خلوت تر :)
ممکنه بپرسید که اصلا چرا باید اهدافی را تعیین کنم، چون که می دونم دارم به کجا می رم (به عنوان مثال، من یک مهندس نرم افزار هستم و معمولاً هدف من پوزیشن بالاتر تو نردبان شغلی خودمه ). با این حال، اگه اینطوری فکر کنید، احتمالاً به هیچ جایی تو اون نردبان نخواهید رسید یا اصلا به جایی می رسید که جاییه که شما نمیخواهیدش !
جایی که الان هستید بر اساس تصمیمات شما تو 5 تا 10 سال پیشه . تنظیم هدف یعنی انتخاب پاداش هایه که می خواهید از اونا لذت ببرید و هزینه هایی که مایل به پرداخت اون هستید .
بذار دو تا جمله فلسفی هم بگیم فضا عوض بشه :
"اگر کسی نداند به کدام بندر می رود، هیچ بادی ، مساعدی نیست" - (سنکا)
"یک مرد با یک ساعت میداند ساعت چند است ، اما یک مرد با دوساعت ، نمیداند " (نمیدونم کی گفته ولی منظورش اینه اگه آپشن های زیادی داشته باشید ، در نهایت به گیجی می رسید و به بیراهه میرید. !)
اینجا مراحلی رو باید طی کنیم تا اهداف زندگی/کار خودتون رو مشخص کنید.
اولین قدم تو تعریف اهداف، ایجاد چشم انداز و بیانیه ماموریت برای هدف زندگی خودتون است. با پاسخ دادن به سوالای زیر می تونید این کار را انجام بدید :
اگر به اهدافم برسم، زندگی من چگونه خواهد بود؟
بزرگترین ابرقدرت من چیست؟
چه چیزی مرا هدایت می کند؟
دوست دارم در اوقات فراغتم چه کار کنم؟
استعدادهای من چیست؟
چه چیزی هنگام انجام آن به من انرژی می دهد؟
کدام شغل را آنقدر دوست دارم انجام دهم که آن را مجانی انجام دهم؟
به چه دلیل مردم معمولا از من کمک می خواهند؟
چه کارهایی را دوست ندارم انجام دهم؟
ببین اگه هدف خاصی تو زندگی ات نداشته باشی ، زندگانی واست تهی از معنا میشه و در این صورت به قول هافر :
نفرت پرشور می تواند به یک زندگی پوچ معنا و هدف بدهد. بنابراین، افرادی که از بیهدف بودن ، زندگیشان تسخیر شده است نه تنها با وقف خود به یک هدف مقدس، بلکه با مراقبت از یک نارضایتی متعصبانه، سعی میکنند محتوای جدیدی بیابند.
اگر پاسخ دادن به همه این سوالا دشواره ، می تونید با دوستان خودتون صحبت کنید تا به شما کمک کنن. ازشون بپرسید که درباره شما چه فکری می کنن و شما را چگونه می بینن.
این منطقه ایه که باید تو آینده اونجا باشید. مسیر تبدیل شدن شما به خود دلخواهتون مثل یک کوه یخ میمونه که نود درصدش زیرساخته ، مثلا بیدار شدن ساعت سه صبح ممکنه یه ارزش تلقی بشه اما یادتون باشه اصلا مهم نیست که شما باور داشته باشید که بهتره که هر روز سه صبح از خواب بیدار بشید ، در حالی که هشت صبح بیدار میشید ، این معنی اش اینه به اون چیزی که میگید باور ندارید !
فکر میکنم تنها راه واقعی شاد بودن و احساس خوشبختی کردن در جهان ، زندگی کردن بر پایه ی ارزش ها ی خودمونه . و به قول مازلو : خود شکوفایی به معنای غرق شدن در همه خوبی هاست
اونجوری که مازلو میگه ، هدف نهایی همه آدما یک چیزه : خودشکوفایی . خودشکوفایی یعنی رسیدن به جایی که تمام پتانسیل های هر فردی ، توسط خودش ، به حداکثر کارآیی برسه ، موسیقی دان باید بنوازه ، رقاص باید برقصه و یک مشت بزن ، تو المپیک مدال بگیره
خب چطوری بفهمیم هدف اصلی امون چیه ؟ اگه به سوالای مرحله اول کامل پاسخ داده باشین ، احتمالا یه چیزهایی بدستتون اومده اما حالا این سه تا سوال رو جواب بدید :
1.اصلی ترین ویژگی شخصیتی شما چیه ؟ (واسه خودم کنجکاوی و جستجوگری )
2. چگونه دوست دارید این کار رو انجام بدید ؟ (واسه خودم با عمیق شدن و خطر کردن تو چیزهایی که برای بقیه اهمیتی نداره و اشتراک گذاریشون با بقیه )
3. چطوری این هدف اصلی رو دنبال کنید ، در حالی که نیازهای اساسی زندگی ات رو پوشش بده .
پ .ن : خیلی ها میگن ما به تراپیست و انواع اقسام تست های روانشناسی لازم داریم تا این ها رو بفهیمم که خودم به شخصه فکر میکنم دوستان ، خانواده ، پارتنر ، همکاران و حتی سوپری محل میتونه دید بهتری به خودمون بده تا تست های روانشناسی .
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست / در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
تجزیه و تحلیل SWOT شخصی ابزاری واسه شناسایی و ارزیابی نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدهای شماست. این چارچوبیه برای خود ارزیابی و برنامهریزی که به شما کمک میکنه بفهمید کجا برتر هستین، کجا میتونید پیشرفت کنید و چه عوامل خارجی ممکنه بر رشد شخصی و حرفهای شما تأثیر بذاره .
نحوه انجام دادنش هم اینجوریه :
نقاط قوت: ویژگی های درونی خودتون رو که سودمند هستند فهرست کنید. این شامل مهارتهای حرفهای، آموزش، شبکههای انسانی (روابط )، ویژگیهای شخصی یا منابع هستن . برای من، این تخصص و تجربه تو مهندسی نرم افزار ، ریسک پذیری و انطباق پذیری بالا ، یادگیری سریع ، پر تلاش بودن و ... هست .
نقاط ضعف: مناطق داخلی رو برای بهبود شناسایی کنید. اینا ممکنه مهارتهایی باشند که هنوز توسعه ندادهاید، با ضعف های خودتون صادق باشید . به عنوان مثال، من برای هر چیزی که می خوام وقت ندارم. یا تمرکزم با کمترین نویزی از بین میره ، یا وسط کار ترجیح میدم به چیز جدیدی که به نظر جذاب تره و کنجکاوی من رو بیشتر بر می انگیزه ، تغییر مسیر بدم و هزار نقطه ضعف دیگه که دارم !
فرصت ها و منابع : به عوامل بیرونی توجه کنید که می تونید از اونها استفاده کنید . اینها ممکنه شامل روندهای صنعت، امکانات شبکه انسانی (روابط)، فرصت های آموزشی یا بازارهای نوظهور مرتبط با مهارت ها و علایق شما باشن.
تهدیدها: چالش ها یا موانع بیرونی را که ممکنه با اونها روبرو بشید را بشناسید. اینها می تواند رقابت تو بازار، تغییر تکنولوژی، شرایط اقتصادی یا هر چیزی که مانعی بر سر راه اهداف یا مسیر شغلی شما میشه باشه .
این هم یک نمودار ساده از s.o.w.t (اسم ماتریس روش نذاریم که زیاد پیچیده نشه)
یک همچین فرمتی درست کنید . سعی کنید تا حد امکان دقیق ، پرش کنید .
تمرین چرخ زندگی :
می تونید از تمرین چرخ زندگی هم استفاده کنید. چرخ زندگی ابزاریه که می تونه به شما کمک کنه دیدگاه روشن تری از زندگی خودتون داشته باشین و اهدافی رو واسه آینده تعیین کنید. این یک تمرین بصریه که شما را قادر میسازه تا سطح رضایت فعلی خودتون را تو زمینههای مختلف زندگیتون ارزیابی کنید،
چرخ زندگی به طور معمول به هشت تا ده بخش تقسیم میشه که هر یک حوزه متفاوتی از زندگی را نشون میده که واسه شما مهمه و باید جلوی هر منطقه یا Zone نمره ای از "1" (کمترین سطح رضایت ) تا "10" (بیشترین سطح رضایت ) بدید اینم خیلی به نظرم کارآمد هست به خاطر اینکه واقعا میفهمید کجا قوی هستید کجاها ضعف دارید و بهتون نشون میده که کجاها زندگی اتون از بالانس خارج شده . این چرخه ممکنه یکه مقدار فهم اولیه اش پیچیده باشه که من اینجا ساده اش کردم :
اگه بعدش خواستید یه مقدار ویژوال ترش کنید و ببینید چرخ زندگی اتون بالانس هست یا نه از این ابزار آنلاین میتونید استفاده کنید .
در هر صورت این نمایش بصری یه نمای کلی واضح از جایی که زندگی شما ممکنه از تعادل خارج شده باشه رو ارائه میده
بعدش میتونید تصمیم بگیرید که تو 2-3 حوزهای که میخواهید تو دورههای بعدی زندگی اتون تمرکز کنید، برای بهبود و ایجاد اهداف خود بر اساس اون مناطق تصمیم بگیرید . یادتون باشه هر دو سه ماه یک بار این چرخ زندگی را یک چک بکنید ببینید چقدر بالانس شده .
قدم چهارم : منطقه نبوغ شما یا ایکیگای :
منطقه نبوغ شما به مهارت یا حوزه ای اشاره داره که اونجا می درخشید. شما اون را با چنان مهارت و سهولت نسبی انجام می دید که دیگران حیرت میکنن . (همانطور که گی هندریکس روانشناس تو کتاب های "جهش بزرگ" و "منطقه نبوغ " توصیف کرده . جریان خلاقیت در منطقه نبوغ شما نامحدوده و شما از انجام دادنش به رضایت بی نهایت می رسید .این نقطه تلاقی توانایی های ذاتی و مهم ترین علاقه شماست.
این مفهوم خیلی شبیه به مفهوم ژاپنی اییکیگای هست ، ایکی گای به ژاپنی یعنی :" دلیلی برای بودن ! "
اگر مراحل قبلی رو به دقت تکمیل کرده باشید حالا میتونید به سادگی آب خوردن منطقه ایکی گای خودتون رو پیدا کنید :
خب چطوری می تونیم از ایکیی گای برای تعریف اهداف معنادار و دست یافتنی استفاده کنیم؟ تو ایکی گای چهار عنصر حیاتی هستند :
چه چیزی را دوست دارید: به چه چیزی علاقه دارین؟ چه فعالیت هایی باعث می شه یادتون بره ساعت چنده ؟ وقتی علایق خودتون را شناسایی کنید، اهدافی را پیدا می کنید که کمتر شبیه کار و بیشتر شبیه به بازی هستن.
در چه چیزی مهارت دارید: استعدادها و مهارت های طبیعی شما چیه؟ تکیه بر نقاط قوت می تونه به شما کمک کنه تا اهداف چالش برانگیز اما غیرممکن رو تعیین کنید.
آنچه جهان به آن نیاز دارد: چگونه می تونید از مهارت ها و علایق خودتون برای ایجاد تفاوت استفاده کنید؟ یافتن راهی برای کمک به چیزی بزرگتر از خودتون می تونه هدف و انگیزه رو به اهداف شما اضافه کنه.
چیزی که بقیه حاضر هستند برای اون پول پرداخت کنند : این موضوع لزوماً برای ثروتمند کردن نیست، اما باید در نظر بگیرید که چگونه اهداف شما میتونند به طور پایدار در زندگی شما قرار بگیرند.
با تأمل تو این چهار عنصر، می تونید اهداف همسو با ایکی گای خودتون رو شناسایی کنید.
قدم پنجم : تعریف اهداف S.M.A.R.T
وقتی ارزش ها، هدف، نقاط قوت، ضعف و دلایل وجودی خودتون را می دونید، می تونید از اونها برای تعیین اهداف خودتون استفاده کنید. ایجاد اهداف درست، مشخص و قابل اجرا در اینجا ضروریه . برای این کار می تونید از چارچوب SMART استفاده کنید. جرج تی دوران برای اولین بار این اصطلاح را در سال 1981 تو مقاله ای برای کمک به مدیران در تعیین اهداف روشن و دست یافتنی ابداع کرد. بد نیست بدونید که SMART سر نام واژه های زیره :
Specific : خاص
Measurable : قابل اندازه گیری
Achievable : قابل دستیابی
Relevant : مرتبط
Time-bound : محدود به زمان
خاص: اهداف باید به خوبی تعریف شده و واضح باشند. به جای گفتن "من می خواهم مخاطب اینستاگرام خودم را افزایش دهم"، مشخص کنید: "می خواهم تعداد دنبال کنندگان خود را به 30000 افزایش دهم."
قابل اندازه گیری: شامل مقادیر دقیق، تاریخ ها و سایر معیارها برای اندازه گیری پیشرفت است. به عنوان مثال، "افزایش محتوای هفتگی از 1 به 2 ریل."
قابل دستیابی: مطمئن شوید که هدف با منابع و زمان شما قابل دستیابی است. به عنوان مثال، من یک ویدیو در هفته منتشر خواهم کرد.
مرتبط: هدف باید با اهداف و ارزشهای گستردهتر شما همسو باشد، مانند ارتقای نقش یا پدر خوب بودن.
محدود به زمان: یک ضرب الاجل برای ایجاد احساس فوریت و تمرکز تعیین کنید. به عنوان مثال، "در عرض 12 ماه به هدف جدید دست یابید."
بنابراین، خلاصه این هدف این طوری میشه : «پیج خود را به 30000 دنبال کننده در 12 ماه آینده با تولید مداوم 1 حلقه فیلم در هفته، تمرکز بر موضوعات کلیدی در مهندسی نرمافزار و رهبری افزایش دهم.»
هدف گذاری کنید تا 3 هدف در سال تعیین کنید. هر چیزی بیش از این می تواند برای فضای ذهنی ما طاقت فرسا باشه و به قول دیوید جی شوارتز: "شما فقط آنچه را که قصد انجامش را دارید انجام خواهید داد."
قدم ششم : سیستم بسازید
اهداف برای برنامه ریزی پیشرفت شما خوب هستن . اما بدون سیستم اون ها تنها یک سری حروف روی کاغذ یا مانیتور هستن . به این معنی که شما باید سه فرآیند رو پیاده سازی کنید :
3.متدلوژی : راستش انقدر برای مدیریت پروژه ها و مدیریت زمان متدلوژی اومده و هر کدوم فلو و پیچیدگی های خودشون را دارن که آدم به جای اینکه وقت بذاره روی کار خودش ، مجبوره این متدلوژی ها رو یادبگیره بنابراین اینجا راجع بهش هیچی نمیگم و باور هم دارم که همش مارکته ، پس بهتره که خیلی ساده از متدلوژی خودمون رو به کار ببریم ، کارها به بخش های کوچیکتر تقسیم کنیم و اونها رو توی لیست وارد کنیم ، کاری که امروز باید انجام بشه ، بدون هیچ عذر و بهانه ای انجام بشه ، ایزی ایزی تامام تامام .
قدم هفتم : تمرکز قوی :
خب دیگه تمرکز 100 درصدی از نون شب واجب تره که باید برای رسیدن بهش کارای زیر رو انجام بدید .
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد تمرکز عمیق، کتاب «کار عمیق» نوشته کال نیوپورترو هم یه نگاه بندازید.
قدم هشتم : پیدا کردن انگیزه ی درست
ما بیشتر وقتا می بینیم که افرادی که اهداف رو به درستی دریافت می کنند و سیستم خوبی برای ردیابی اونها دارند، اغلب فاقد انگیزه هستن. برای مقابله با این موضوع، میتونیم از قانون "قفل طلایی" (برگرفته از کتاب «عادات اتمی» نوشته جیمز کلیر استفاده کنیم. قانون "Goldilocks" بیان میکنه: " که انسانها هنگام کار بر روی وظایف درست در لبه تواناییهای فعلی خود، اوج انگیزه را تجربه میکنن . " یعنی که ما باید کارهایی و انجام بدیم که خیلی سخت یا خیلی آسون نیستن، ولی درست هستن.
برای مثال، اگر 3000 کلمه در هفته می نویسید، پیچیدگی موضوعات یا عمق تحلیل رو تنظیم کنید تا جذاب بمونه . اگه خیلی آسون باشه ، ممکنه علاقه خودتون رو از دست بدهید. اگر خیلی سخت باشه، ممکنه غرق بشید . نکته کلیدی اینه که حد وسطی رو پیدا کنید که تو اون در حال یادگیری و رشد هستید، اما نه تا حد ناامیدی.
این رویکرد انگیزه رو حفظ می کنه ، چون که شما را تو حالت «شناوری» نگه می داره - یه حالت روانی که تو اون کاملاً غوطه ور هستن و از کار لذت می برید.
قدم نهم : ساختن عادت های مناسب :
ایجاد یک عادت مناسب می تونه به شما تو رسیدن به اهدافتون کمک کنه. "جیمز کلیر" تو کتاب تأثیرگذار خودش به اسم «عادات اتمی» به شیوایی بیان میکنه که چرا اقدامات کوچیک و مداوم ، تأثیرگذارتر از تلاشهای یکباره و عظیم هستن.
همانطور که "کلیر" توضیح می ده،عادات خودشون پاداش انجلم دادن کارهای کوچیک هستن . تغییرات کوچیک، تکرار شده در طول زمان، می تونه به نتایج قابل توجهی منجر بشه . اونها به طور موثری شکاف بین جاه طلبی و موفقیت را پر می کنن
قدرت دستاوردهای کوچک اثر جیمز کلیر ("عادات اتمی" - صفحه 16)
ما می تونیم از قانون "3R" واسه شکل گیری عادت استفاده کنیم . آنها عبارتند از: 3R یعنی :
Remember , routing , reward
یادآوری (دلیل)
این محرکیه که رفتار رو آغاز می کنه. کمی اطلاعات یا یک اتفاق منظم نشون می ده که زمان شروع یک عادت فرا رسیده . به عنوان مثال، اگر به دنبال ایجاد عادت نوشتن روزانه برای وبلاگ هستین ، یادآوری می تواند یک زمان مشخص از روز باشه ، مانند درست بعد از قهوه صبح (اون رو تو تقویم یا لیست TODO خودتون برنامه ریزی کنید).
روتین (پاسخ):
این رفتار یا اقدام واقعیه که در پاسخ به یادآوری انجام می دین. این خود عادته . به عنوان مثال، شما برای یک دوره خاص یا تا زمانی که به تعداد کلمات خاصی دست پیدا کنید، می نشینید تا بنویسید.
پاداش:
این سودیه که از انجام این عادت به دست می یارید. پاداش به مغز شما کمک می کنه تا بفهمه آیا این حلقه خاص ارزش به خاطر سپردن رو برای آینده داره یا خیر. برای یک عادت نوشتن، پاداش ممکنه رضایت از به اشتراک گذاشتن دانش با خوانندگان، دریافت بازخورد مثبت یا احساس پیشرفت در جهت رشد پایگاه مشترک شما باشه . اما حتی می تونه یک فنجان قهوه ی،یکم بازی کردن ،دوصفحه کتاب خوندن ،یا زنگ زدن به یک دوست و اعلام کردن بهش که یکی از لیست های تودو رو تیک زدی .
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد عادتها و شکلگیری عادت، کتاب جیمز کلیر : «عادات اتمی» را بخونید . یا کتاب «قدرت عادت» نوشته چارلز دوهیگ.
قدم دهم : استاد بهره وری بشید (برگه تقلب )
به زودی .... (چهارشنبه)
قدم یازدهم: رشد و ثبات ذهنیت جدید
به زودی .... (سه چهارشنبه)