تمرین مشاعره رو جدی از دیروز شروع کردم.
دوتا شانس خوبی که نصیبم شده یک عدد والدین اهل شعر و یه خروار کتاب شعر و دیوان شاعرای مختلفه.
منم با شروع مشاعره باهاشون و خواندن کتاباشون از شانسهام بهرهی کافی رو میبرم.
هنوز برای یه سری حرف ( مثل ف، ط، ش) دنبال بیت نگشتم، اما تا فردا پسفردا کامل میشه.
حالا صِرف تمرین همینجا با این چند تا بیتی که بلدم پیش میرم:
آن آهوی سیه چشم از چشم ما برون شد / یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
هر آنکه جانب اهل وفا نگهدارد / خداش در همه حال از بلا نگهدارد
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع / شبنشین جمع سربازان و رندانم چو شمع
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد / برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند / از گوشهی بامی که پریدیم پریدیم
معشوق را جویان شود دکان او ویران شد / بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
( با واو چیزی بلد نیستم، با اول ادامه میدم )
از برای خاطر اغیار خوارم میکنی / من چه کردم کینچنین بیاعتبارم میکنی
یا مکن با پیلبانان دوستی / یا بنا کن خانهای در خورد فیل
لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد / ما را چه جرم گر کَرَمش با شما نکرد
در بیان این سه کم جنبان لبت / از ذهاب و از ذهب وز مذهبت
تا کی کشم عتیبت از چشم دل فریبت / روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
هر کسی کو از حسد بینی کند / خویش را بیگوش و بیبینی کند
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم، خطا / سوختم جان را فدای او غلط کردم، غلط
هنوز خیلی جای کار داره. منظورم از خیلی یعنی واقعا خیلی!
نباید توقعی هم داشته باشم. تازه روز دومه و من یکدفعه با صدها بیت از شعرا و قالبهای مختلف مواجه شدم و باید سعی کنم برای هر حرف چندتا بیت به خاطر بسپارم و تازه وقت مشاعره که میشه هیچکدوم رو به یاد ندارم...
ولی یه جورایی ازش خوشم اومد. میدونی، کار جالب و خلاقانهایه.
بیشتر از خودم مامان و بابام خوشحالن که بالاخره حاضر شدم شعر حفظ کنم!
قبل دعوت معلمم، والدینم مدام تشویقم میکردن از شاعرهای معروف شعر حفظ کنم، و هر بار یه علاقهی مصنوعی بهشون نشون میدادم و قبل از اینکه شعر فرصت پیدا کنه توی حافظهام جا بگیره رهاش میکردم.
الان توی عمل انجام شده قرار گرفتم اما دارم به این نتیجه میرسم که دوستش دارم.
خدا رو چه دیدی، شاید با همین حفظ شعر درهای ناشناختهای در مسیر زندگیام باز شد!
22 خرداد 1402