امروز به محض وارد شدن به کارسنج با پیام دبیر ادبیاتم با عنوان زیر مواجه شدم:
جالبیاش هم اینجاست که پیام عمومی و برای همهی بچهها نیست؛ از هر کلاس تعداد محدودی از دانشآموزا با توجه به شناخت دبیر ازمون انتخاب شدن.
و من اینجوریم که : هی! من با این حافظهی افتضاحم یه شعر عادی رو به زور بعد یه ماه حفظ میشم! با توجه به کدوم شناختِ لعنتی منو انتخاب کردی؟!
البته، امسال بالاترین نمرهی ادبیات کلاس بیاستثنا متعلق به من بود. برای آزمون انشای ترم اول خدایی متن خوبی نوشتم. نسبتا طولانی و روان بهعلاوهی دیدگاه جدید به موضوع. ترم دو هم خوب شد، حداقل خودم دوستش داشتم. یه چند باری هم براش از نثر و شعرهای مختلف تحلیلمو نوشتم. همچنین سه تا نامهی دستنویس و بیشتر از دهتا نامه مجازی و ... نه، الان که میبینم دریافت این پیام همچین هم دور از منطق نبوده.
گمون کنم اصلا انگیزهام هم از ورود به ویرگول همین بوده؛ بتونم با افزایش کمیت نوشتههام به کیفیتشون اضافه کنم و واقعا امیدوارم اثربخش باشه. :)
از اونجایی که اصلا نمیشه روش رو زمین زد، باید هر طور شده تا اول مرداد (شروع کلاسهای تابستونیمون ) برای مشاعره آماده بشم.
خود معلممون چندتایی نکته برای ساده شدنش گفته:
به خاطر حفظ اعتبار و افتخاراتم در درس ادبیات هم شده باید حفظ کنم .
شاید بهتر باشه اول اون هیولایی که از حفظ شعر توی ذهنم ساختم رو نابود کنم.
ریرا، واقعا کار سختی نیست. تو میتونی :)
به خدا از حفظ کردن رپ همیلتون یا la foule یا پونصدتا آهنگ انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی که در خاطرته سختتر نیست. :)))
نه دیگه، شوخی بردار نیست. جدی باید به ترسم غلبه کنم و دل به دریای نظم دیرین فارسی بزنم.
باشه، قول میدم شروع کنم. اصلا برای اینکه انگیزهمو از دست ندم، چندتا از ابیاتی که وارد فنجون کوچیک حافظهام میشن رو همینجا منتشر میکنم. چه چیزی بهتر از یاد بزرگان ادب در نوشتههای هر روزم؟
20 خرداد 1402