dot
dot
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

رد پای عشق‌های بالغانه در سینما و کتاب

بعد مواجهه با چند نمونه عاشقانه (از انواع مختلف منابع مثل فیلم، انیمه، کتاب..) به یه نتیجه رسیدم.

نمی‌گم همه، اما نود درصد عاشقانه‌ها بین دو فرد خام، بی‌تجربه و سطحی شکل می‌گیرن.

دختری که عزت نفس پایینی داره - اشکش دم مشکشه - مغروره - وابسته‌ست، پسری که خودشیفته‌ست - سریع عصبانی می‌شه - فقط یه "چیز" تو ذهنشه ...

کِی شده یه فرد بالغ و عاقل به یه آدم حسابی دیگه مثل خودش دل ببنده و حالا به رابطه‌ی این دو رو پرداخته بشه؟

نمی‌شه یه بار تو فیلم‌ها شخصیت‌ها عاشق ذهن طرف بشن؟

این چیزیه که واقعا نیاز داریم بیشتر ببینیم.

ما به عشق‌های بالغانه نیاز داریم.

دلبستگی می‌تونه به شکل خیلی زیباتری نسبت به چیزی که امروز داریم نشون داده بشه.

می‌خوام رابطه‌ای رو ببینم که فرد با آگاهی یک نفر دیگه رو وارد زندگی‌ش می‌کنه.

می‌خوام فردی رو ببینم که عشق رو نردبونی برای پیشرفت و رفتن رو به جلو ببینه.

علاقه‌ای رو می‌خوام که صرفا هدفش دوست داشتنه. هدفش پول، پز دادن، daddy یا mommy issuse، گذروندن شب یا هر کوفت دیگه‌ای نباشه!

چرا ژانری یه اسم عاشقانه-فیلسوفانه وجود نداره؟



گفتم نود درصدشون.

در بین این اقیانوس عشق‌های غریزه‌محور، شاهد رابطه‌هایی بودم که واقعا قابل تحسین بودن:


1.ماتیلدا و لئون - فیلم لئون حرفه‌ای

این حقیقت که دوست داشتن ماتیلدا تونست چقدر به زندگی لئون کیفیت ببخشه خیلی زیبا بود. انگیزه لئون برای دوست داشتن ماتلیدا کاملا درونی بود. او شیفته‌ی شور و انگیزه ماتیلدا برای زندگی و جنگیدن بود.

این اولین تجربه لئون از عشق نبود. او بار اول آسیب دیده بود؛ تجربه‌ی دوباره‌ی این احساس شجاعت زیادی می‌خواست و لئون این ریسک رو پذیرفت.

این رابظه تونست برای ماتیلدا هم نجات بخش باشه. اگرچه ماتیلدا ایده‌ی درستی در مورد عشق و فلسفه پشتش نداشت و بیشتر انتظار ارتباطی فیزیکی رو داشت، در پایان این عشق برای خودش هم یه زندگی دوباره با کمک گرفتن رو آغاز کرد.

2. آیری و ساتورو - انیمه erased

آیری از همون اول با ساتورو خیلی صمیمی و بامحبت بود. بعد تصادف به ملاقاتش اومد و حتی بعد متهم شدن ساتورو به قتل، آیری یکی از معدود افرادی بود که به بی‌گناه بودنش باور داشت.

او این علاقه رو محکم نگه داشت، حتی با وجود تمام ریسک‌ها و خطراتی که می‌تونست براش به وجود بیاره. اما چرا؟ چون انگیزه‌ش کاملا از درونش نشأت می‌گرفت. حتی وقتی ساتورو ازش دلیل این باور عمیق رو پرسید جواب داد:

مسئله این نیست که می‌تونم، مسئله اینه که می‌خوام به خاطر خودم باور داشته باشم.

آیری می‌دونه از علاقه‌ش می‌خواد به چی برسه. در دوران دبیرستان شغل داره، می‌دونه چطور مستقل باشه و رویاش رو پیدا کرده.

این اخلاقیات برای یه دختر دبیرستانی -که در نظر عام همیشه احمق تصویر می‌شه- به شیوه جذابی بالغانه‌ست.

همین خصوصیات ارتباطش با ساتورو رو خیلی شیرین می‌کنه. اگرچه این علاقه چندان دوطرفه نبود، اما قطعا بدون کمک او ساتورو سختی بیشتری رو متحمل می‌شد:

اگه می‌تونم همه چیز رو تحمل کنم برای اینه که تو باورم کردی. ممنونم آیری. خوشحالم که بهت اعتماد کردم.
شرمنده برای کیفیت
شرمنده برای کیفیت

3. یان و ورونیکا - کتاب دختر پرتغال

هر چقدر از قشنگی این زوج بگم کم گفتم.

یک "عشق در نگاه اول" که یان رو آواره‌ی خیابون و کافه می‌کنه.

یان همون اول متوجه چیز خاصی در درون دختر پرتقال شد. همین انگیزه‌ای باور نکردنی برای دیدن دوباره‌ی او رو درش ایجاد کرد. یان بی‌وقفه می‌گشت و حتی مجبور شد شش ماه منتظر بمونه، اما به نظر می‌رسید عشق به او قدرت ماورالطبیعه‌ای بخشیده باشه.

نشون دادن وجه‌هایی از سختی‌های عشق تونست نشون بده یان با آگاهی این رنج‌ها رو به جون می‌خرید و نتیجه‌ش دوست داشته شدن بی‌قید و شرط بود.

اما ورونیکا چطور؟ شاید او نتونست به اندازه یان از خود گذشته باشه، اما غیرقابل انکاره که حضور یان در زندگی او شادی و نشاط زیادی رو به همراه داشت. تاثیر یان در زندگی ورونیکا چندین سال بعد نشون داده می‌شه که... پیشنهادم اینه که حتما کتابشو بخونید.

عکس ازشون پیدا نکردم همینو قبول کنین.
عکس ازشون پیدا نکردم همینو قبول کنین.




می‌دونم نمونه‌های بیشتری هم هستن اما تا الان همین به ذهنم رسید و شاید هم مثال ایدئالی نباشن.

به هر حال، امیدوارم بیشتر و بیشتر با این دیدگاه از عشق مواجه بشیم.

همچنین امیدوارم تعداد این عشق‌های درونی چه در دنیای فیلم و کتاب و چه در دنیای خاکستری خودمون افزایش پیدا کنن و به ما امید و زندگی ببخشن. ??


پ.ن: شما هم اگه مثالی به ذهنتون رسید حتما معرفی کنین.

پ.ن2: باورم نمی‌شه این شصتمین پستمه...

5 شهریور 1402

کتابعشقفیلم
او نیست با خودش. او رفته با صدایش، اما خواندن نمی‌تواند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید