اومدم یه خورده اطلاعات جذاب رو به اشتراک بذارم :)
مستقیم برم سر اصل مطلب. در این کره خاکی که الان پوشیدهست از فساد و خیانت و عشقهای سمی و منحرفی و کلا هر سطل آشغالی که به اسم عشق توی موزهشون میذارن، یه مفهومی هست به اسم:
خیلی ساده بخوایم بگیم، عشق افلاطونی عشق و علاقهایه که تمایلات جنسی توش جایی نداره.
همون طور که از اسمش معلومه عشق افلاطونی از زمان افلاطون و سقراط شروع شده.
در بخشی از "رساله مهمانی"ِ افلاطون راجع به این نوع علاقه بیشتر نوشته شده:
شخص بد همان عاشق پست است که بدن را بیشتر از روح و درون دوست دارد و بدیهیست که عشق چنین کسی پایدار نیست. اما آن که به روح زیبایی روح باخته است یک عمر بر سر این عشق پایدار میماند.
اگه تصویری که تو ذهنتونه یه مرد سیکسپک دار رنسانسیه که با عشق به یه زن توپُر یونانی خیره شده و فکر میکنه چقدر روح معشوقش خوشگله خب باید بگم یه خورده از واقعیت دورید.
در زمان افلاطون و (بیشتر) سقراط روابط عاشقانه بین مردها خیلی رایج بوده.
حالا فیلسوفهای اون دوران اومده بودن بهش یه وجهه الهی و عرفانی داده بودن.
عاشق افلاطونی زیبایی جسمانی معشوق را نشانهای از زیبایی حق میداند. به نظر او [سقراط] همه زیبایان در این زیبایی سهیماند و این پایینترین پله نردبان است که میتوان از آن بالا رفت و به زیبایی ملکوتی رسید.
درسته که افلاطون خیلی روی عشق معنوی تاکید داشته، اما خب قطعا ارتباط جسمانی هم نقشی نسبتا پررنگ این وسط داشته.
عشق افلاطونی از اون چیزاییه که میشه زیر چترش خیلی سوء استفادهها کرد.
واقعا هم در طول تاریخ این اتفاق خیلی افتاده [متاسفانه].
ولی من میگم اگه واقعا عاشق یه روح زیبا بشی و به همون آغوش گرم و لبخند ژکوندش قانع باشی خیلی هم چیز قشنگیه.
یه جورایی مثل عشق به یه دوست خیلی صمیمی و قدیمی همجنس. تو دوست داری باهاش وقت بگذرونی، بهش چیزهای کوچولو هدیه بدی، همیشه به یادشی، میخوای همیشه خوشحالش کنی، کلا حضورش در زندگیت بهت آرامش و شادی میده، اما نمیخوای باهاش تو یه رابطهی جدی باشی.
اگه این مثالش باشه این نوع علاقه خیلی رایجتر از اون چیزیه که به نظر میاد.
خلاصه که همه تو زندگیشون به همچین چیزی نیاز دارن.
ایشالا کنار معشوق افلاطونیتون به کمال برسین :)
پ.ن: آیا میتونم از تجربههای قشنگتون بهرهمند بشم؟
7 مهر 1402