از تابستان بود که میخواستم این چند پاراگراف را بنویسم، چند باری نوشتم اما آن چیزی نشد که میخواستم... امیدوارم اینبار بشود (اکثر متن هایم را بداهه همینجا در ویرگول مینویسم...)
ما همهی کارها را برای خودمان میکنیم. ما خودخواهیم، حتی در کمک کردن هم خود خواهیم...
تا به حال به این فکر کرده اید که ما آدم ها چرا به یکدیگر کمک میکنیم؟ برای اینکه دل فرد مقابل را شاد کنیم... و وقتی دل فرد مقابل شاد بشود وجدان ما ارضا میشود...
به عبارتی وقتی کسی را کمک میکنم او را مثل یه نردبان میبینم نردبانی برای رسیدن به آرامش، و از او بالا میرویم ...
حتی بعضی موقع ها (شاید همیشه) به خدا هم اینگونه نگاه میکنیم... اگر بر فرض فقط اوقاتی یاد خدا نیفتیم که کارمان گیر است باز هم خدا برایمان نردبانی است برای فرار از جهنم، برای رفتن به بهشت، برای حس کردن احساس زیبای معنویت...
همهی ما نردبانیم برای دیگری... البته که شاید خیلی هم بد نباشد؛ به هر حال چرخ روزگار اینگونه میچرخد...
این نوشته را ننوشتم تا بگویم چه بد است این مسئله بلکه نوشتم تا بگویم برخی اوقات ما انسان ها به برخی اعمالمان را برچسبهایی میزنیم و بعد از گذشت مدتی واقعا یادمان میرود که آنها فقط برچسب بودهاند...
چیز بدی از آب در نیامد به نظرم ... :)