سینا صالحی زاده (سین صاد)
سینا صالحی زاده (سین صاد)
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

گِرِه

گره آنچیزی است که من را نجات میدهد. آن چیزی نیست که به دور دست و پایم بسته می‌شود تا زندانی‌ام کند. گره آنچیزی است که من التماسش میکنم که باشد و او نیز می‌ماند. هر که هر گاه بخواهد هست میشود و هر آن که نخواهد نیست. گره همان چیزی است که بارها نگذاشته است از ارتفاع با سر به زمین بخورم.

گره همانچیزی است که زندگی ما آدم ها را شکل میدهد. وابستگی ها را جمع میکُند و میکَند. و یک گره میزند بین خودش و خودت...

بقیه گره های زندگی ات را میتوانی ببندی به آن طناب تا آن گره های توخالی کمی معنا بگیرند. بروند زیر سایه‌ی یک والا.

گره ها زندگی ما را شکل میدهند. کسی را فرض کن که سه گره در دلش باشد که هر کدام ساز خود را میزنند. یکی به چپ میخواند و یکی با راست یکی هم میگوید بایست. دلت آنگاه چه میکند؟ له می‌شود...

یکی را تصور کن که یک گره بر دلش داشته باشد و بقیه گره ها را به آن زده باشد. هر کدام از گره ها هم که با هم هم جهت نباشند یک والا هست که طناب اصلی در دست آن است و بقیه را فرمان میدهد. اینگونه دیگر له نمی‌شوی. میدانی که هر چه بشود او راه را بلد است، و دیگری ها را فرمان می‌دهد. او خیلی والاست...

به خاطر این است که التماسش میکنم ولم نکند. ولی بعضی اوقات به‌زور از دستش فرار میکنم... و بعد از چند ساعت له شده می‌آیم پیشش... و او دوباره کار هایم را راست و ریس میکند. آخر او خیلی والاست.

دلت را به او بده، بگذار گره ها را باز کند و یک گره خود بزند. تو یک آدمِ آهنی هستی؛ به یاد داری؟ رنگ تو هویت توست... رنگت را هم به دست او بده.

گره خورده ام بر گره زلف یار
گره خورده ام بر گره زلف یار


گرهفلسفیدلنوشتهسیاهه های سفیداعتقاد
سینا صالحی زاده ملقب به "سین صاد"، دانشجوی پزشکی / کم نویس اما خوش نویس / منظره ای از برونریز ذهنی و میعانات عینی یک عدد سینا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید