بعضی آدما خیلی اتفاقی مرتکب اشتباهات بزرگی میشن. البته باید بدونین این افراد اصلا قصد و عمدی ندارن و کاملا ناخواسته در گرداب حوادث گیر میافتن، درست مثل کِرفویی. اون یک انسان کاملا معمولی بود که تنها تفاوتش با بقیه انسانها همون «کرفویی» بودنش بود. اون روزها در یک آتلیه عکاسی مدل بود و شبها رو به مومیایی کردن جنازهها در موسسه کفن و دفن میگذروند. اما در یکی از روزهای گرم تابستون، درست زمانی که داشت از سرکار برمیگشت تنهاش به پسر بچهای خورد که داشت از پلههای آپارتمان بالا میاومد. پسر هم همینجوری افتاد و ضربه مغزی شد و مُرد.
کرفویی که خیلی ناراحت بود فوری گشت و خانواده اونو پیدا کرد تا بهشون کمک کنه. وقتی به آدرس مورد نظر رسید خیلی اتفاقی با ماشین پدر خانواده رو جلوی درِ خانهشون زیر گرفت. اما از اونجایی که فردی مبادی آداب بود حداقل از اون عذر خواست و گفت :"ببخشید شما رو زیر گرفتم" پدر خانواده هم در جواب گفت: "خواهش میکنم اشکالی نداره" کِرفویی به جبران این اشتباه چند ماهی برای مادر خانواده آشپزی میکرد تا اون شغلش در کلینیک سقط جنین رو از دست نده. اما یه روز فراموش کرد شیر گاز رو ببنده و از اونجایی که متان اصلا و ابدا بوی مطبوعی نداره مادر خانواده هم خفه شد.
کِرفویی دلواپستر از قبل اصرار داشت دِینش رو به خونواده اونها ادا و اشتباهاتش رو اصلاح کنه. برای همین به سراغ دیگر افراد خانواده رفت، ولی موقع شکار عموی بزرگ خونواده رو با یه مرغابی اشتباه گرفت و با اسلحه کشت. عموی کوچیک رو ناگهانی در شومینه انداخت و سوزوند. در کلاس خیاطی دستش به عمه خانواده خورد و اون رو زیر چرخ فرستاد و یه روز هم که تصمیم گرفت صحنه مرگ پدر خونواده رو برای خاله بازسازی کنه، در حین این اتفاق اون رو هم به همون شکل زیر گرفت. در این میون دایی خونواده هم دید بهتره خودش شخصا اقدام به مرگ کنه تا کمتر سختی بکشه.
پس از نابودی کل خانواده، کِرفویی اونقدر ناراحت بود که مجبور شد شغلش رو عوض کنه. اون از آتلیه و موسسه کفن و دفن استعفا داد و از اون جایی که کارشناسی ارشد فیزیک اتمی داشت سعی کرد در آزمایشگاه خونهاش بر روی غنی سازی اورانیوم کار کنه. به امید اینکه بتونه به بشریت خدمت بزرگی کنه!