ویرگول
ورودثبت نام
سینا رضائی
سینا رضائی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

دوچرخه سواری با خدا

من در ابتدا خداوند را يک ناظر ؛ مانند يک رئيس يا يک قاضي ميدانستم که دنبال شناسائي خطاها ئي است که من انجام داده ام و بدين طريق خداوند ميداند وقتي که من مردم ؛ شايسته بهشت هستم و يا مستحق جهنم

وقتي قدرت فهم من بيشتر شد؛ به نظرم رسيد که گويا زندگي تقريبا مانند دوچرخه سواري با يک دوچرخه دو نفره است و دريافتم که خدا در صندلي عقب در پا زدن به من کمک مي?کند.


نميدانم چه زماني بود که خدا به من پيشنهاد داد جايمان را عوض کنيم؛ از آن موقع زندگي ام بسيار فرق کرد؛ زندگي ام با نيروي افزوده شده او خيلي بهتر شد؛ وقتي کنترل زندگي دست من بود من راه را مي دانستم و تقريبا برايم خسته کننده بود ولي تکراري و قابل پيش بيني و معمولا فاصله ها را از کوتاهترين مسير مي رفتم.

اما وقتي خدا هدايت زندگي مرا در دست گرفت؛ او بلد بود...


از ميانبرهاي هيجان انگيز و از بالاي کوهها و از ميان صخره ها و با سرعت بسيار زياد حرکت کند و به من پيوسته مي گفت : « تو فقط پا بزن ».

من نگران و مظطرب بودم پرسيدم « مرا به کجا مي بري ؟ » او فقط خنديد و جواب نداد و من کم کم به او اطمينان کردم !

وقتي مي گفتم : « ميترسم » . او به عقب بر مي گشت و دستانم را مي گرفت و من آرام مي شدم .


او مرا نزد مردمي ميبرد و آنها نياز مرا بصورت هديه مي?دادند و اين سفر ما، يعني من وخدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شديم .


خدا گفت : هديه را به کساني ديگر بده و آنها بار اضافي سفر زندگي است و وزنشان خيلي زياد است؛ بنابراين من بار ديگر هديه ها را به مردماني ديگر بخشيدم و فهميدم « دريافت هديه ها بخاطر بخشيدن هاي قبلي من بوده است » و با اين وجود بار ما در سفر سبک تر است .


من در ابتدا در کنترل زندگي ام به خدا اعتماد نکردم؛ فکر مي?کردم او زندگي ام را متلاشي ميکند؛ اما او اسرار دوچرخه سواري « زندگي » را به من نشان داد و خدا مي?دانست چگونه از راههاي باريک مرا رد کند و از جاهاي پر از سنگلاخ به جاهاي تميز ببرد و براي عبور از معبرهاي ترسناک پرواز کند.


ومن دارم ياد مي گيرم که ساکت باشم و در عجيب ترين جاها فقط پا بزنم و من دارم ازديدن مناظر و برخورد نسيم خنک به صورتم در کنار همراه دائمي خود « خدا » لذت ميبرم و من هر وقتي نميتوانم از موانع بگذرم؛ او فقط لبخند ميزند و مي گويد : پابزن

رکاب سفیددوچرخهدوچرخه سواریداستان
DON'T TELL PEOPLE what you are going to do. Do it and SHOCK them. And after shocking them, STAY SILENT. Move on to your next project. KEEP SHOCKING. KEEP ENJOYING.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید