تاوان در زندگی تصمیمهای به ظاهر سادهای وجود دارند که گاهی دستوپنجه نرم کردن با یکی از آنها میتواند دشوارترین پیشآمد یک روز باشد. همه چیز ..…
برف، برف آیدین از شورابیل برمیگشت، اورهان را دید که هنوز کلکاش کنده نشده بود. انگار میخواست خودش را با طناب در آب دار بزند. گفت: "آقا داداش پاشو
مِهرچال اردیبهشتِ ده سال پیش، با گروه کوهنوردی همت شمیران رفته بودیم قلهی مهرچالِ لواسان رو صعود کنیم. برای اولینبار دختری که همیشه رنگ شالاش ر…
فرودگاهِ مارکوپولو اتوبوس لعنتی فرودگاه، بدون یک متر خطا، دقیقا جایی که لحظه اول وارد شده بودم پیادهام کرد. در صف همان هواپیمایی با همان چمدان از همان مسیر؛
بازتولیدِ خشم در صحن دادگاه همه خیره به چشمهای پُر از خشم و صبرِ مادرِ مقتول بودن. فرزندش قتلی غیر عمد کرده و تبرئه شده بود.
لحظهیِ فروپاشی مرد هیچ نداشت جز باج پمپبنزین کنار خانه که بابت ترافیک پرداخت میشد. خبر تعطیلیاش آمد و ترس تمام وجود مرد را گرفت.
فیزیولوژی ورایِ ایدئولوژی مشاور اطمینان داد همه چیز در این اتاق میماند. دختر با بغض گفت: اول عکسش را به درِ اتاقم زدم، گاهی در خیالم با او حرف میزدم
لازم نیست کاری کنیم فرصت نبود دانهدانه اعدامشان کنند. همه را چسباندن سینهی دیوار و رگبار شروع شد. دست خواهرش را محکمتر فشرد و به ریش خودش خندید.
نمازِ نماز صدای نماز نمازِ مامور قطار همه را بیدار کرد. تکلیف ما که مشخص بود اما پدر به آرامی دست از خوابِ شیرین کشید و رفت.