سیده فاطمه موسوی مَنِش
سیده فاطمه موسوی مَنِش
خواندن ۶ دقیقه·۳ ماه پیش

راز من، سر به مهر است

سر به مهر، کارگردان هادی مقدم دوست
سر به مهر، کارگردان هادی مقدم دوست

پیش از خواندن این متن، بدانید که قرار است بخش بسیاری از این فیلم لو برود.

سر به مهر، فیلمی دربارهٔ مصیبت خجالتی بودن، مصیبت بیکار بودن، مصیبت بی‌جا و مکان بودن، مصیبت حمل رازهای بزرگ، مصیبت بی‌سروهمسر بودن و چند مصیبت دیگر است اما اصلاً فیلمی مصیبت‌زده و مفلوک نیست. اتفاقاً خیلی هم سرِحال و جاافتاده است. حداقل من در این بیست، سی‌ مرتبه‌ای که تماشایش کرده‌ام این احساس را دریافت نمی‌کنم.

رسیدن به تجرد قطعی؛ مسئله‌ای است که برای قهرمان داستان ما، صبا، بسیار نگران‌کننده است. او به‌دنبال شوهر نیست، درصدد این برنمی‌آید که تلاش کند پسرها از او خوششان بیاید اما این ترس را دارد که اگر تنها بماند چه؟ یکی از ویژگی‌های سر به مهر، که به نظر من بسیار پراهمیت است و تقریباً در فیلم‌های دیگر دیده نمی‌شود، نشان دادن جایگاه دختر مجرد، احساساتی که او تجربه می‌کند و خواسته‌هایش است. تقریباً در اکثر فیلم‌های ایرانی منتشر شده، مسئلهٔ تجرد دختران هرگز محل بحث نبوده و معمولاً به تجرد پسران پرداخته می‌شود. پرداخت به مجرد ماندن پسران ایرانی نیز آنچنان که باید جدی گرفته نمی‌شود و معمولاً دستمایهٔ طنز و مسخرگی سازندگان می‌شود. ازدواج پسران نیز در سینمای ایران موضوعی جدی نیست و با توجه به تعداد جوانانی که در سنین تجرد قطعی قرار دارند، راستش موضوع خنده‌داری هم نیست.

لیلا حاتمی(صبا) و آرش مجیدی(حامد)
لیلا حاتمی(صبا) و آرش مجیدی(حامد)

در سر به مهر استیصال دختری را می‌بینیم که خواستگار خوبی ندارد و خودش هم آن‌قدرها توانایی ندارد که فعالانه وارد رابطه‌ای عاطفی شود. پس به پیشنهاد ازدواج برادر هم‌خانه‌اش به‌عنوان یک فرصت می‌نگرد. ازدواج غیرعاشقانه در سینما، معمولاً مذموم است؛ معمولاً افراد از سر ناچاری دست به انتخاب چنین ازدواج‌هایی می‌زنند اما در سر به مهر شاید در ظاهر، صبا هم ناچار به پیشنهاد برادر دوستش فکر می‌کند ولی خواسته یا ناخواسته شرایطی را ایجاد می‌کند که حامد(برادر دوستش) شخصاً به ازدواج با او میل داشته باشد.

ناچاری صبا بیشتر از روی تنهایی است. دست گذاشتن بر موضوعی که زن در آن، مایل به ازدواج باشد و بعضی از ابعاد این تمایل نیز نشان داده می‌شود در سینمای ایران بسیار نایاب است. نشان دادن استقلال یافتن احساسات زنانه و میل به زندگی مشترک داشتن در دختران یکی از پدیده‌های نادر این سینماست. دختران معمولاً خواسته می‌شوند و با ناز بله می‌گویند یا دخترفراری‌اند و با زور می‌خواهند پای سفرهٔ عقد بنشینند. احساسات انسانی صحیح در این حداقل دو مورد وجود ندارد. اما در سر به مهر می‌توان این احساسات را دید و بسیار هم می‌شود با آن همذات‌پنداری کرد.

تجرد در دختران تقریباً در سینمای ایران فراموش شده است، دختران اگر در فیلم‌های ایرانی مجرد هم بمانند، با توجه به حساسیت جامعه، ترشیده خطاب نمی‌شوند ولی اگر در خانوادهٔ سنتی نشان داده شوند همین فضای منفی را به وجود می‌آورند یا دختران افسارگسیخته‌ای به نمایش درمی‌آیند که پدر و مادر از دستشان عاصی‌‌اند. درکل دختر مجرد موجودی منفی است.

هادی مقدم دوست در خلق شخصیت‌های درون‌گرا، خجالتی، کمی بی‌دست‌وپا و مقداری سربه‌هوا بسیار متبحر است. شاید تجربهٔ زیستهٔ او کمک کرده است «امیر» را در «وضعیت سفید» خلق کند اما چگونه توانسته است این ویژگی‌ها را در یک دختر جوان هم نشان دهد؟ باید بگویم که همهٔ ما ویژگی‌های انسانی یکسانی داریم و هادی مقدم دوست هم روی همین ویژگی‌های مشترک در هر دو جنسیت دست گذاشته است. البته نمی‌شود گفت بدون هیچ شناختی از اوضاع روحی روانی دختری در سن‌وسال «صبا» ، به این موضوع پرداخته است.

لیلا یه دختر لاغره که پوست سفیدی داره و همیشهٔ خدا سردشه. (دیالوگ)
لیلا یه دختر لاغره که پوست سفیدی داره و همیشهٔ خدا سردشه. (دیالوگ)

یکی از ویژگی‌های انسانی دیگر که در این فیلم به‌خوبی پردازش شده و از طرفی نقطه قوت و شاید در نظر برخی از مخاطبان، نقطهٔ ضعف این اثر باشد، نشان دادن نشخوارهای فکری فراوان «صبا» است. این نشخوارها به‌صورت نریشن روی فیلم قرار می‌گیرند، ما به درون صبا سفر می‌کنیم و معمولاً برای رفتارهایش که برای اطرافیان غیرمعمول است، او را نکوهش نمی‌کنیم.

یادم هست سال‌ها پیش هادی مقدم‌دوست در نشستی دربارهٔ فیلم خودش گفته بود که می‌خواستم فیلمی دینی، روانشناسانه و جامعه‌شناسانه بسازم. خوب است این ادعا بررسی شود!

اشاره به نماز در این فیلم چه کارکردی دارد؟ ابتدا نماز باعث شده است ایهامی در نام این اثر ایجاد شود. اول اینکه سر به مهر اشاره به کسی دارد که در حال عبادت است و سر به مهر کنایه از مسکوت ماندن یک راز است. راز این فیلم، رازی بود که صبا با خودش داشت، اینکه نماز می‌خواند و با توجه به شناختی که از او داریم، از فرط کم‌رویی نمی‌توانست به اطرافیان و از همه مهم‌تر خواستگاری بگوید که نماز می‌خواند. اینکه نماز خواندن دستمایهٔ سازنده قرار گرفته است تا یک راز را خلق کند، اصطلاحاً خوب از آب در آمده است؟ به نظرم نه خیلی! مثلاً فکر کنید صبا به‌جای نماز خواندن یک راز دیگر می‌داشت، مثلاً اینکه خواهرش نابیناست، اینکه مثلاً یک وبلاگ دارد که در آن خیلی از منویات درونی‌اش را آشکار می‌کند، چمی‌دانم مثلاً به فقرا کمک می‌کند و خیلی موارد دیگر که می‌توانستند جای نماز را بگیرند. پس اینجا نماز به خودی خود موضوعیتی ندارد و فقط از آن استفاده شده است.

سؤال مهمی که پس از بارها دیدن این فیلم برایم همیشه وجود داشته است، صبا چرا به نماز خواندن روی آورده است؟ برای ازدواج؟ آیا سازنده موضوع ازدواج را به نماز مربوط می‌داند؟ مثلاً نماز بخوانید، از خدا بخواهید تا اجابت کند؟ آیا صبا برای دل خودش نماز می‌خواند؟ آیا قرار است حالات مومنانه‌ای در این دختر ظاهر شود یا درونیات و نگرش او تغییر کند؟ چیزی که من از این فیلم برداشت می‌کنم این است که صبا از سر استیصال به خدا، قدرت برتر، قدرتی ماورای آنچه در تخیل ما می‌گنجد پناه می‌برد. صبا دیگر نمی‌داند چه کند و با خودش می‌گوید بگذار این راه را هم بروم، نماز بخوانم شاید فرجی شد، شاید حالم بهتر شد، شاید شوهر کردم، شاید، شاید، شاید و براساس همین شایدها هم جلو می‌رود.

نوع عبادت صبا برای من جالب است؛ او شاید در نگاه اول شخصی تنبل یا کند به نظر بیاید ولی در نمازش شخص بسیار منضبطی است. اصطلاحاً در نماز دیسیپلین دارد و با هر شرایطی، حتماً باید آن را بخواند. نوع رابطه‌اش با پروردگار خویش را دوست دارم. او دعا نمی‌کند و حتی زمانی که دستانش را به سمت خدا دراز می‌کند نیز در حال درددل کردن با خداست. این نوع رابطه و بازگشت به نیروی معنوی را دوست دارم و این مورد حداقل به نظر من، بنا به اعتقاد بیننده می‌تواند دوست‌داشتنی یا نداشتنی باشد.

اما نتیجه‌ای که می‌توانم از رابطهٔ نماز، داستان صبا، ازدواج و چالش‌هایش بگیرم این است که نمی‌شود با صرف نشان دادن نمازخوان شدن یک نفر در فیلم، فیلم دینی ساخت. نماز خواندن تقریباً هیچ تأثیری در زندگی صبا نمی‌گذارد جز اینکه همین نماز را به‌عنوان رازی سر به مهر در نظر می‌گیرد. نماز خواندن در بسیاری از موارد، اگر نگویم در تمام موارد، برای صبا دردسرساز هم می‌شود. شاید خجالتی بودن صبا مسئله باشد، این خجالتی بودن اوست که برایش دردسر می‌سازد و باعث می‌شود کارهایش جلو نرود ولی نماز هم یکی از مسائلی است که از آن خجالت می‌کشد. بدتر از آن تا پایان فیلم دقیقاً مشخص نمی‌شود که آیا صبا می‌تواند نماز خواندن خود را برای خواستگارش فاش کند یا نه. اگرچه که پایان این فیلم خوش است اما خجالتی بودن صبا درمان یا رفع نمی‌شود و داستان نیمه‌کاره باقی می‌ماند. فیلم با نشان دادن یک جلسهٔ مشاورهٔ تلفی، خجالت‌زدگی، اضطراب و اندکی افسردگی سعی دارد روانشناسانه باشد ولی تنها در حد نشان دادن این احساسات است.

سر به مهر با تمام کاستی‌هایش برای من فیلمی دوست‌داشتنی است و دیدنش را به همه توصیه می‌کنم. فیلمی جسور، منظم، بازیگرانی با بازی خوب، سوژه‌ای مناسب و پرداختی خوب می‌تواند هم آموزنده و هم سرگرم‌کننده باشد.





زنانفیلم و سینماسینمای ایراننمازروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید