عنوان فرمان سوم موسی این است: روز سبت را یاد کن.
بر اساس داستان آفرینش در تورات، خداوند جهان را در شش روز آفریده و روز هفتم را به استراحت پرداخته است. بر مبنای این داستان زندگی انسان به روز و هفته دستهبندی شده و بشر روز آخر هفته را برای استراحت در نظر گرفته است.
یهودیان سنتی پرهیزهای بسیاری برای روزهای سبت دارند، اما در زندگی یهودیان مدرن این اعمال به بخشی نمادین از دین تبدیل گشته است. حالا آنان هر جشن و تعطیلاتی را سبت میدانند و پرهیزها پایبندی عمیقی ندارند.
کیشلوفسکی در بخش سوم فیلم کریسمس را که عیدی مسیحی است برای سبت در نظر گرفته است. یکی از پرهیزهای روز سبت این است که مردم در خانه بمانند، و اگر بیرون میروند زیاد از خانه دور نشوند. شاید از دریچهی این پرهیز بهتر بتوان ماجراهای بخش سوم را تحلیل کرد. اوا، دختری تنهاست که عاشق یک مرد رانندهی تاکسیست که همسر و فرزندانی دارد. عشق در این بخش به جنونانگیزترین حالت خود بروز پیدا میکند. مرد میخواهد کریسمس را کنار خانواده در خانه بماند که شبهنگام اوا دگمهی آیفون را میفشارد. و بعد در تمامی فیلم ماجراها به طرز جنونانگیز و پرسرعتی پیش میرود.
اوا و مردِ تاکسیران یک شب عجیب را در شهر سپری میکنند. عشق جنونانگیز و تنهاییِ درونی و بیرحم اوا سومین فرمان الهی را میشکند. موتیف فرشتهی مرگ اینبار در هیات لوکوموتیوران ظاهر میشود، اما انگار دستگاه الهی، این شیدایی بی حد و حصر را بر روز سبت برتری میدهد. کیشلوفسکی به طرز عجیبی فرامین را درک میکند. آفرینشهای او شگفتآورند. او میتواند در کوچکترین لوکیشنها، با کمترین تعداد شخصیت و کمترین بودجهای که برای فیلمسازی نیاز است، جادو کند.
کیشلوفسکی در این دهگانه نشان میدهد نمایش جادو و عمق سینما نیازی به هزینههای گزاف هالیوودی ندارد. این ذهن غنی اوست که میتواند داستان آفرینش و الهیّت را در فضای سرمازدهی یک مجتمع مسکونی به تصویر بکشد.
او در این بخش نشان میدهد خداوند تمام مکرها و ناپرهیزیها را بر عشقی جنونانگیز میبخشد. صبح، همهچیز آرام میگیرد. راننده به خانه برمیگردد. همسرش میداند که او شب را با اوا صبح کرده اما آرامش عجیبش نشان از بخشش الهی دارد.
اسماعیل سالاری