زندگینامه برخلاف نامش هیچ شباهتی به یک نامه ندارد. این اولین چیزی بود که به من یاد دادند. مدتها طول کشید تا بفهمم زندگینامه دقیقا چه چیزی است. ابتدا فکر میکردم زندگینامه کتاب خستهکنندهای است که کارهای مهم آدمها به اضافه چند عدد بدرد نخور مثل تاریخ تولد و اینهاست. مدتی فکر میکردم زندگینامه همان داستان عجیب و حیرتآور فیلم «ذهن زیبا»ست. گاهی به «بنجامین باتن» فکر کردم و گاهی به کتابهایی که در مدرسه ابتدایی در مورد زندگی امامان به خوردمان دادند. اکنون که اینها را مینویسم فهمیدهام زندگینامه نه تنها همه اینها، بلکه خیلی شاخههای دیگر را هم در بر میگیرد. در وهله اول اگر بخواهم هر چیزی را که راجع به زندگی است به چند دسته مهم تقسیم کنم، دستهبندیهای زیر را انجام میدهم:
تطابق با واقعیت:
فیلسوفان بزرگی از ارسطو و افلاطون گرفته تا نیچه، همه به نوعی تلاش میکردند تعریفی کامل برای واقعیت و حقیقت ارائه کنند، اگر از اینکه هیچکدام قطعا موفق نشدند (چرا که اگر شده بودند، نفر بعدی همان تلاش را نمیکرد) بگذریم، آخرین میخ را شاید نیچه به این تلاش زد: هیچ حقیقتی وجود ندارد، تمام چیزی که وجود دارد، تعریف «ما» از حقیقت است. نیچه از حقیقت میگوید اما همین فکر را میشود در مورد واقعیت نیز داشت. اگر اینطور باشد که وجود ندارد، چرا باید کسی تلاش کند زندگینامه «واقعی» خودش را بنویسد؟ پس این اولین دلیل برای شکل گرفتن یک زندگینامه تخیلی است. آشناترین نمونه و مثال برای این مدل زندگینامهها فیلم «حرامزادههای لعنتی» است. در این فیلم، ایتالیاییها ابتدا هیتلر و تیمش را به آتش میکشند و سپس او را در حال فرار تیرباران میکنند. چه چیزی جلوی ما را میگیرد که تخیلیتر به واقعهای که احتمالا همه درستش را بلدند نگاه نکنیم؟
حالا خیلیها هم هستند که زندگی واقعا تخیلی دارند. منظورم این است که اتفاقاتی برایشان افتاده که در مخیله هیچکسی نمیگنجد. برای مثال پیرمردی را میشناختم که میگفت یک بار در ترکمنستان اتومبیل رییسجمهور برایش ترمز زده و سوارش کرده.... . این پیرمرد اگر بخواهد به زندگی جالبش اشاره کند اتفاقا باید به سراغ واقعیترین چیزی که به یاد میآورد برود. ذرهای اضافه کردن تخیل به متن آن کتاب میتواند همه چیز را خراب کند.
حالا زندگینامهها را از روشی دیگر میخواهیم دستهبندی کنیم. سوژه زندگینامه کیست؟
زندگینامه یک شخص اولین چیزی است که به ذهن آدم میرسد. لازم نیست حتما آدم معروفی باشید که زندگینامه داشته باشید، حتی پدربزرگ من هم میتواند سراغ نوشتن آن برود. مسلما زندگی او برای کسانی که او را میشناختند یا خواهند شناخت خیلی جذاب خواهد بود. پدربزرگ من یک بازاری بود، پس با نوشتن زندگینامهاش که قسمتی از بازار و مغازه را نیز در برخواهد داشت، قطعا به حفظ تاریخ بازار نیز کمک خواهد کرد. مثلا شاید چندین سال بعد بخواهیم بدانیم چه کسانی در یک راسته از بازار مغازه داشتند و در آن دوره چه مشاغلی وجود داشت که امروز از بین رفته یا دوام آوردهاند.
دومین نوع زندگینامه، یک چیزی شبیه به نوع قبلی است، با این تفاوت که از زبان چند نفر نوشته میشود. خانواده هفت نفرهای را تصور کنید که در مسیری طولانی مجبور به پناهندگی شده باشند. حتی دو نفر از آنها از مسیر دیگری و در زمان دیگری فرار کردهاند. برای آن که بتوانیم برای این خانواده یک زندگینامه بنویسیم، باید با تمام آنها صحبت کنیم و هر کدام داستانی جدا خواهند داشت که همه این تجربهها در نهایت در کتابی گرد میآید که احتمالا تمام معضلات و سختیهای پناهجویی را توضیح دهد.
اما نوشتن زندگینامه برای یک جامعه چطور خواهد بود؟ این یکی کمی با حالتهای دیگر فرق دارد و اسمش میشود «تاریخ شفاهی». فرض کنید کسی سی سال بعد بخواهد بداند کرونا چیست و چه تاثیری در تاریخ داشته. برای این کار میتواند به تاریخی که توسط حکومت و در منابع رسمی نوشته شده رجوع کند، اما آیا این متن آنچه واقعا آدمها تجربه کردهاند را توضیح خواهد داد؟ یا بیشتر به آمار یا تاثیرات اقتصادی و ... کرونا خواهد پرداخت؟ اینجاست که تاریخ شفاهی میتواند کمک بسیار زیادی کند. یک نفر میافتد دنبال ثبت این خاطرات و با چندین نفر در موقعیتهای مختلف مصاحبه میکند و از کنار گذاشتن این مصاحبهها میتواند شرحی از «آنچه بر ملت گذشت» بنویسد.
حالت آخر، چیزیست که تقریبا در کشور ما سابقه چندان زیادی ندارد. کارخانه ارج را همه ما میشناسیم و اکنون چند سالی است که تعطیل شده است. شاید کسی که بعدا بخواهد یک کارخانه لوازم خانگی جدید راهاندازی کند بخواهد بداند که مالک ارج چه راهی را رفته، چه مشکلاتی جلوی کارش را گرفته و در آخر چه بلایی بر سرش آمده که تعطیل شده است. برای دانستن همه اینها دو راه دارد. یا یک ماهی را در خانه مالک ارج بگذراند و از صبح تا شب به خاطرات او گوش کند، یا به مدت یک ماه شبها کتاب تاریخچه کارخانه ارج را بخواند.
در کشور ما که نوشتن زندگینامه قدمت چندان زیادی ندارد، هر کسی ممکن است فکر کند نوشتن زندگینامه کاری خودپسندانه است که باید آدمهای مهم مثل رییسجمهور فقط سراغ آن برود. با چیزی که در بالا نوشته شد، میتوان فهمید که هزاران مدل زندگینامه وجود دارد و هر کسی میتواند نویسنده یکی از آنها باشد.
در آینده بیشتر راجع به زندگینامه و چیزهایی که اخیرا یاد گرفتهام خواهم نوشت.