Sara N
Sara N
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

مادر بی مادر

مادر یه موجود عجیبه. غرغر میکنه سرتون که چرا اتاقت بهم ریخته‌ست. غرغر میکنه چرا پتوت را تا نمیکنی چرا رختخوابت رو جمع نمیکنی. چرا با خواهر و برادر کوچیکترت دعوا میکنی.

دعوات میکنه. باهاش دعوا میکنی، گریه میکنی، قهر میکنی، اما از موضع خودش پایین نمیاد. یه زمانی میفهمی هر کاری کرده به خاطر خودت بوده.

اما وقتی بره، دیگه هیچ کاری نمیتونی بکنی. زجه میزنی، التماس میکنی تا شاید برگرده. قول میدی که مرتب باشی، حرصش ندی، اذیتش نکنی، ولی چه فایده وقتی بره دیگه رفته. دیگه هیچ وقت برنمیگرده.

وقتی بره، (به قول اکبر عبدی تو سریال مادر) یعنی مادر پر. دیگه تو روز مادر نمیتونی براش کادو بخری و دستشو ببوسی. دیگه نمی تونی آهنگ مادر براش بخونی. دیگه مادری نیست تا روز فارق التحصیلیت بهت افتخار کنه و قربون صدقه‌ات بره. دیگه مادری نیست تا وقتی سفر میری پشت سرت آب بریزه. دیگه مادری نیست که وقتی با بابات دعوا کنی هم اونو آروم کنه هم ناز تو رو بکشه. دیگه مادری نیست به حرفات گوش بده. دیگه مادری نیست تا سرت رو بذاری روی پاهاش، تو بغلش گریه کنی و دلداریت بده. دیگه مادری نیست تا روز ازدواجت بهش نگاه کنی و بگی با اجازه مادرم بله. دیگه مادری نیست تا بچه‌هات رو ببری خونش به خاطر اینکه دلشون برای مامان بزرگ تنگ شده، باید به جای خونه مامان بزرگ ببریشون سر مزارش.

اگه بره، بی مادر میشی، اونوقته که برای یه عمر حسرت می خوری که چرا دیگه نداریش.

مادر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید