سید نوید حلمی
سید نوید حلمی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

حال سوزان من و عشق به پایان نشود

حال سوزان من و عشق به پایان نشود
آب از سر بشد و کار به قرآن نشود

گله‌ام کشت که با خلق چرا قصّه کنی
خاطر عشق که فرخنده به میدان نشود

عقل جادو‌زده‌ی حیله‌گر حلقه‌فروش
دید جان من و فهمید پریشان نشود

رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیست
ورنه با هر گده‌ای صحبت جانان نشود

رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشود
گرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود

چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفت
کس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود

دل دیوانه که از صد خم معراج گذشت
دگر آن کودک پیش از دم طوفان نشود

حکم عشّاق قصاص است و قصاص است و قصاص
جان چو صد بار ز تن در نرود جان نشود

شغل ما خوابروان عقل گمانی نبرد
تا که چون حلمی از این سلسله جنبان نشود

غزل حلمی
غزل حلمی

منبع: snhelmi.blog.ir

ادبیات معاصرغزل معاصرشعر فارسیpersian odeshelmi poetry
شاعر و‌ نویسنده youtube.com/@navidhelmi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید