سید نوید حلمی
سید نوید حلمی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

دوباره خورشید

دامان شرق گسترده؛ سازش باد، آوازش آب، رنگش آتش، چین هاش آفتاب. قلبش از خدا زرّین و عقلش از اشراق سرخ. پیراهن شرق گشوده؛ سینه هاش برجسته از حقیقت و قلبش تپیده در خون و موسیقی. سر بر این آستان باید نهاد و مرد. 

باید مرد و آنگاه برخاست تا بلندترین بلندای خیال. و سپس باید از خیال آنسوتر رفت و تا حقیقت مطلق بال گشود. باز زمان آفتابی شد و دوباره خورشید با ما سخن گفت. آه خورشید از جانم دوباره با جهان سخن گفت. چه فرخنده طالعم! دلم خورشید، دهانم خورشید و در میان دو ابرو چشم میانم خورشید. 

پیراهن دل گشوده
و درنگ گناهی ست نابخشودنی،
باید روانه شد. 

حلمی | کتاب لامکان

منبع: snhelmi.blog.ir

کتاب لامکان
کتاب لامکان
ادبیات عرفانی معاصرلامکان
شاعر و‌ نویسنده youtube.com/@navidhelmi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید