آن کس که طلب خدا را می کند، طلب حقیقت را می کند و این به حقیقت، مردی می خواهد که آن زمان که انسان با حقیقت مواجه شد فرار نکند. امّا او مرد حقیقت نیست. چرا که تنها برآورده شدن آمال و آرزوهای خود را می خواهد و از حقیقت آنچه را که در ذهن خود پرداخته دوست می دارد. آدمی، تصاویر خودساخته و اوهامی اش را دوست می دارد. او بازی فلسفه را دوست می دارد، که عقلش را ارضا می دارد و بازی مذهب را دوست می دارد که از تملّک و مادیات به او وعده می دهد. آدمی از حقیقت بیزار است. او «من» را دوست می دارد و در دعاها و نجواها و طلبهایش دامن من را گرفته و نام حقّ بر آن گذارده است و اینها همه پرده پرده های پر نقش و نمای منیّت و نفسانیات اوست. حقیقت را با این ملولان کاری نیست. حقیقت با ملوانان دریاهای طوفانی نرد می بازد.
حلمی | کتاب لامکان
منبع: snhelmi.blog.ir