ویرگول
ورودثبت نام
سید نوید حلمی
سید نوید حلمی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

هر لحظه در سفر شو در وادی معانی

چشمی ست در نهانی، روزنگه شهانی
آن چشمه سار نور و اصوات آسمانی

دل در میان نشسته، با دیدگان بسته
از کالبد بجسته در روح ناگهانی

از خویش و تن رهیده، در آستان رسیده
دروازه ها گشوده زان عشق جاودانی

سیمان مرگ بشکست سیمای جان چو دیدم
صوت نهان شنیدم وان نور شهشهانی

رفتیم و مست مستان از هست و هیچ رستیم
چون هیچ هست گشتیم زان هست نیستانی

هرگوشه ای وطن شد، جانان چو جان من شد
جان فارغ از بدن شد ز آوای تن تنانی

در جسم چیست مانی؟ در روح آی و پرکش
هر لحظه در سفر شو در وادی معانی

پرواز کن نهان بین تا نام و وصل گیری
پیراهن است این تن، بیهوده خویش خوانی

حلمی چو جام بگرفت، شعر از نو نام بگرفت
سلطان حقّ چنین گفت آن روح باستانی

منبع: snhelmi.blog.ir

غزلیات حلمی
غزلیات حلمی
غزلیات حلمیاشعار عرفانی معاصرسفر روحسیر و سلوک معنویحلمی
شاعر و‌ نویسنده youtube.com/@navidhelmi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید