گاهی اوقات با خودم فکر می کنم میشه حتی برای یک روز که به توییتر میرم دیگه از این هشتگ ها نبینم
اما اگه تو توییتر فعال هستید بروید به موضوعات این چنینی برای یک سال توجه داشته باشید یا حتی برای 5 سال
وهشتگ های این چنینی را مانند یک دنباله برای خود به بر روی کاغذ بیاورید
آن وقت می بینید که..........نمیخواهم باز هم متهم بشوم از حمایت از دولت بنفش و...فلان .. اما بیزارم
اگر وزیری سال تا سال لام تا کام حرف نزند، هیچکس انتقاد نمیکند اما تا کسی حرف میزند، همه شروع میکنند به عیب جویی و این عادت ماست.
به گزارش ایسنا، عصر ایران نوشت: ما ایرانیها خُلقیات جالبی داریم. یکی از این خُلقیاتمان این است که دوست داریم فردی را به عرش برسانیم و بعد هم او را به فرش بیاوریم و بر زمین بکوبیم و از این قدرت به خود ببالیم! این که میگویم ما ایرانیها البته به این معنی نیست که همۀ ما چنین هستیم یا همۀ ممالک را مطالعه کرده و به این نتیجه رسیدهایم ولی نمونههای متعدد میتوان به دست داد و شاید یکی از لذتهای ما هم باشد.
منحصر به عوامالناس و مردمان عادی هم نیست. در میان اقشار باسواد و اهل مطالعه هم رایج است. مثلا در روزگاری که علی حاتمی فیلمهای ماندگاری در سینمای ایران میساخت، برخی او را به استهزا میگرفتند که بیشتر سمسار و عتیقهباز است تا فیلمساز؛ حال آن که سینما، فضاسازی و شخصیتپردازی است و درک علی حاتمی از فضاسازی گرد هم آوردن اشیای کهنه و عتیقه است و شخصیتهای او ساختگیاند و حتی برای زندهیاد عزتالله انتظامی هم که با گویش خاص خود شناخته میشد، در «هزاردستان» صدا گذاشت تا مدل خاصی حرف بزند. اما همین علی حاتمی تا ناگهان از میان ما رفت، شد سعدیِ سینمای ایران و تمام نقدها متوقف شد و زبانها و قلمها به ستایش او چرخید.
این مقدمه به بهانۀ حاشیههایی است که برای وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به خاطر یک شوخی با یک هممیهن ساده ایجاد شده است.
ممکن است برخی بگویند این شوخی، ساده نبوده و اتفاقا عجیب است اما باز در همین تعبیر هم اصل شوخی بودن و جدی نبودن قضیه پذیرفته شده است.
چکیدۀ ماجرا این است که شهروندی مشکلات فیزیوتراپی و هزینههای درمان را با وزیر در میان میگذارد و او با خنده پاسخ میدهد: «خودت فیزیوتراپی کن! کاری ندارد که! فقط باید بمالی!»
حالا موجی از هشتگهای «بمال، بمال» به سبک «بگم، بگم» به راه افتاده و اعتراضهایی درگرفته است.
روشن است که این ادبیات، بهداشتی نیست و از هر که سر بزند، از وزیر بهداشت، نباید سر بزند که یک مقام دانشگاهی هم به حساب میآید اما در این قضاوتها و ملامتها چند نکته در نظر گرفته نشده است:
اول: این که آیا دکتر قاضیزاده هاشمی این صحبت را در یک نشست و کنفرانس رسمی و خبری و در پاسخ به پرسش نمایندۀ یک رسانه بیان کرده یا در حاشیه و در کنار شوخیهای دیگر و در گفتوگو با مردم؟ چگونه است که ما حق داریم با او شوخی کنیم، کاریکاتورش را بکشیم و او حق ندارد با هیچ کس شوخی کند و تازه مگر مخاطب خاص و مشخص او رنجیده که ما کاسۀ داغتر از آش شدهایم؟
دوم: در میان انبوه مدیران نشسته که حاضر به ترک دفتر کار خود هم نیستند، وزیری پیدا شده که به جای این که اوقات خود را در ساختمان وزارتخانه در شهرک غرب سپری کند، به متن جامعه میرود و مدام در سفر است و اصطلاحا به مدیریت ایستاده، باور دارد نه نشسته. طبیعی است که مثل خیلی از ما و متناسب با فضاهای متفاوت و متنوع، حرفهای مختلفی هم میزند. حالا بیاییم به مدد فناوریهای حیرتآور یک جمله را به اصطلاح ما رسانهای ها بُلد (برجسته) کنیم و روی آن مانور بدهیم و بگوییم: «آی توهین شد؟»
سوم: جامعۀ ایران به قدر کافی امور مقدس دارد و فیزیوتراپی و شاخههای مختلف پزشکی را نمیتوان در زمره مقدسات احصا کرد تا نیاز باشد فیزیوتراپهای محترم احساس کنند مقدسات آنها زیر سؤال رفته است. اگر شوخی وزیر عجیب باشد، عجیبتر اما این است که در عمل جراحی زانو که یکی از بهترین جراحان زانوی ایران تنها سه میلیون تومان میگیرد (در مجموع بدون بیمه تکمیلی البته ۲۰ میلیون آب میخورد ولی هزینههای دیگر مربوط به لوازم و وسایل وبیمارستان است) اما پس از عمل یک فیزیوتراپ ۱۰ جلسه و بابت هر جلسه ۱۵۰ هزار تومان و مجموعا یک و نیم میلیون دریافت کند و در مجموع نصف جراح!
چهارم: قبول کنیم که بعد از خروج ترامپ از برجام و بلبشو شدن اوضاع، فشار روی مدیران ارشد و اجرایی که باید کار کنند و فقط حرف نمیزنند بسیار زیاد شده و با شوخی و طعنه فشار را از روی خود برمیدارند. شک ندارم دو سال پیش بعید بود چنین جملهای را از دکتر هاشمی بشنویم.
واقعیت عیان و عریان این است که محاسبات به هم خورده و وزیر به جد نگران کمبود داروست و نزدیکان او میدانند که چقدر نگران است و از روی لوطیگری در منصب وزارت باقی مانده وگرنه اگر به کلینیک خود بازگردد، این همه دغدغه نخواهد داشت. همچنین بعید است با این اوضاع طرح تحول سلامت را بتواند با این کیفیت ادامه دهد. از این رو چارهای ندارد تا این گونه بگوید. همان طور که خود ما به شوخی و در مقابل تنگناهای به وجود آمده شبیه این تعابیر را به کار میبریم.
وقتی افسر راهنمایی و رانندگی متوقف و جریمهمان میکند، ابتدا اعتراض میکنیم ولی کار که از کار گذشت و در حال نوشتن جریمه شد لبخند میزنیم و شوخی میکنیم. منتها جنس این شوخیها متفاوت است و بیشتر تخلیه خشم و نارضایتی است.
وقتی جواد ظریف که با ادبیات دیپلماتیک شناخته میشود، در برنامه تلویزیونی در پاسخ به این پرسش که چرا کشورهای دیگر این همه در سیاست خارجی اصطکاک و مشکل ندارند، پاسخ میدهد «ما خودمان انتخاب کردیم که جور دیگری زندگی کنیم» وزیر بهداشت هم طعنه را به شکل دیگری بیان میکند.
پنجم: این گونه مته به خشخاش گذاشتنها و مچگیریها و افشاگریها سبب میشود مقامات ترجیح دهند همان قالبهای کلیشهای را تکرار کنند؛ کمااینکه همه میتوانند حدس بزنند، سخنگوی وزارت خارجه چه موضعی میگیرد. هر انتقاد حقوق بشری را تکذیب میکند و هر اقدام خلاف مصالح را محکوم و آن قدر عبارات تکراری به کار میبرد که جذابیت خود را از دست داده. شاید گفته شود سخنان دکتر قاضیزاده هاشمی از جنس صراحت نیست از سنخ اهانت است. در اهانت اما عنصر تحقیر نهفته و باید دید آیا مخاطب اصلی و آن شهروند تحقیر شده یا نه. شاید گفته شود اما فیزیوتراپها احساس تحقیر کردند. در این فقره هم انجمن خودشان موضع گرفته و میگیرد و نیازی نیست رسانهها فیزیوتراپی کنند!
ششم: اگر قاضیزاده هاشمی در پاسخ میگفت: «همه تلاش خود را به کار میبندیم تا مشکلات شما را مرتفع کنیم و من به رییس دفتر خود دستور میدهم مورد خاص شما را پیگیری و نتیجه را به من منتقل کند» همه احسنت میگفتند و هورا میکشیدند؛ حتی اگر در عمل اتفاقی رخ نمیداد! اما حالا که به صراحت گفته «بمال، کاری ندارد» صداها برخاسته است؛ در حالی که منظور او روشن است. میخواهد بگوید با تشدید تحریمها ناچاریم به سنتهای خودمان بازگردیم و فانتزی کاری شدنی نیست. او هم شوخی میکند و هم واقعیت عریان وضعیت بهداشت و درمان در فردای کاهش درآمدهای نفتی را ترسیم میکند. با انگشت دارد ماه را نشان میدهد و همه دارند به انگشت او نگاه میکنند نه به ماه!
اگر وزیری سال تا سال لام تا کام حرف نزند، هیچکس انتقاد نمیکند اما تا کسی حرف میزند، همه شروع میکنند به عیب جویی و این عادت ماست.
هفتم: از حرف وزیر دفاع نمیکنیم. از اصل علاقه و انگیزه او به سفر به نقاط مختلف اما میتوان دفاع کرد، زیرا به او تنها به چشم وزیر بهداشت نگاه نمیکنند. به عنوان نماینده دولت دیگر مطالبات را هم با او در میان میگذارند. ضمن این که پزشک هم هست. به عبارت دیگر گاه در مقام فرستاده دولت صحبت میکند و گاه یک پزشک.
هشتم: قاضیزادۀ هاشمیزاده و بالیدۀ خراسان است و خراسانیها اهل حرف زدناند تا سکوت. مشهورترین سخنوران ایران هم خراسانی بودهاند. چهرههای سیاسی و فرهنگی مختلف با گرایشهای متفاوت. در ایران خراسانیها و مازندرانیها بیشترین تعداد کلمات را در گفتارهای خود به کار میبرند و طبعا هر که بیشتر سخن بگوید، احتمال سرزدن اشتباه هم بیشتر است. اصطلاحا میگویند دیکته ننوشته غلط ندارد!
مرحوم حسن حبیبی که سال ۵۸ سخنگوی شورای انقلاب بود و بعد کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری هم شد، وقتی با همۀ حمایتها یکدهم بنیصدر هم رأی نیاورد به لاک سکوت رفت و دیگر کمتر حرف میزد. اتفاقا مردم ما مقامات حرف بزن را بیشتر دوست دارند و مهمترین انتقاد به روحانی هم این بود که چرا حرف نمیزند؟ حالا البته چه بگوید. در این اوضاع که نمیتواند بگوید چه خبر است!
جان کلام این است. با این حجم از هجوم به وزیر بهداشت چهار اتفاق ممکن است رخ دهد. یکی این که عطای وزارت را به لقای آن ببخشد و به حرفه خود بازگردد. دوم این که دور سفر را قلم قرمز بکشد و مثل خیلیهای دیگر اوقات خود را به جلسات و کمیسیونها بگذراند. سوم این که از ملاقاتهای عمومی بپرهیزد و چهارم هم این که حرفهای دیپلماتیک بزند. هیچ یک از اینها اما به نفع مردم نیست.
نهم: شگفتآور این است که ما سابق بر این این همه نازکنارنجی و عیبجو نبودیم. یک ماه بعد از انقلاب، مهندس بازرگان، نخستوزیر دولت موقت در پیام تلویزیونی گفت: «آقا! شما هم ما را کلافه کردهاید با این آب و برق مجانی.» هیچکس اما حمل بر جسارت به رهبر فقید انقلاب نکرد. بعد از استعفا در آذر ۱۳۵۸ هم وقتی از او پرسیدند آیا برای ملاقات با آمریکاییها از امام اجازه گرفته بودید، پاسخ داد: «نخستوزیری که بخواهد برای ملاقات سیاسی در چارچوب منافع ملی و احقاق حقوق مردم خود اجازه بگیرد، به درد لای جرز میخورد. ضمن این که نه امام خدای ناکرده شاه است و نه من هویدا که نیاز به کسب اجازه باشد.» هیچکس ننوشت که ای وای اهانت و جسارت.
شاید گفته شود اما همان بازرگان در گفتوگو با شهروندان عادی فروتن بود و احترام میگذاشت و اگر همین وزیر بهداشت در مواجهه با صاحبان قدرت، صراحت به خرج میداد و طعنه میزد، حرفی نبود اما به یک شهروند دردمند و گرفتار طعنه زده. بله، اما اگر خیلی سخت بگیریم او را به دفتر خود در وزارتخانه بازمیگردانیم و از سفر به اقصی نقاط ایران و صراحت، بازمیداریم.
سالها پیش در آمریکا فردی در حاشیۀ کنفرانسی خود را به احمد شاملو رساند که داشت از آبخوری آب مینوشید و از او پرسید: نظر شما دربارۀ موسیقی ایرانی چیست؟ شاملو موقعیت را برای پاسخ مناسب ندانست ولی سؤالکننده اصرار کرد و گفت: شخصی است و شاملوی خسته و صریح اللهجه پاسخ داد: رِنگ است و وَنگ! این صوت اما پخش شد و جنجالی به پا کرد. هر چه شاعر میگفت، به طعنه پاسخ داده و حوصله نداشته اما به خرج منتقدان نرفت که نرفت و کار به جایی رسید که محمدرضا لطفی نقد بلندبالایی در مجلۀ آدینه نوشت. حاصل چه شد؟ شاملو هم قلم برداشت و مقاله مشهور «موسیقی سیاه» را نوشت و موسیقی ایرانی را متهم کرد که در ماتمزدگی ایرانیان نقش دارد.
حالا هم اگر منتقدان دست از سر دکتر قاضیزاده برندارند، شاید او به جای این که بگوید شوخی بوده و جدی نبوده موضع بگیرد و فیزیوتراپها را بنوازد. همین را میخواهند؟»