سوگل نظامی
سوگل نظامی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

مقایسه خودم در یک سالی که گذشت!

امروز داشتم به یک سال گذشتم فکر میکردم. به سال 97!

سال 97 من دومین سالی بود که کار می کردم و به عنوان پشتیبان توو شرکت چیلیوری کار می کردم!

چند ماهی بود که از سر کنجکاوی بخاطر باگ هایی که از سمت کاربرها بهمون اعلام میشد، اسمم رو کلاس

برنامه نویسی مجتمع فنی نوشته بودم!

دو روز در هفته بعداز شرکت کلی می دویدم که به کلاس برسم و البته کلی ناامید بودم!

چون یه دهم مطالبی که استاد میگفت رو نمی فهمیدم!

مطالب همه نیازمند این بود که از کامپیوترت بیشتر از تماشای فیلم استفاده کرده باشی:))

خلاصه من بعد از مدت ها پشتیبان بودن یه کم سِمتم تغییر کرد و شدم سرپرست روزای تعطیل و سرپرست

بخش چت!

برای رسیدن به همین مقام سرپرست بودن خیلی وقتا شاید سه شیفت کار کردم که هم بهترین باشم و هم

خودم رو ثابت کنم. ثابت کنم که لیاقتش رو دارم!

وقتایی که مشتری ها یا رستوران دارها پشت تلفن فحش می دادن یا حتی گاها تهدید می کردن که میان

شرکت، توو دلم خیلی غمگین می شدم و حتی یه وقتایی گریه می کردم و توو دلم به خودم میگفتم

خاک توو سرت اینهمه جون کندی مهندس شی که فحش بخوری؟!

اول پاییز 97 باز یکم پوزیشنم تغییر کرد، شدم QA! ولی نه QA فنی!

کسی که کیفیت کار بچه های پشتیبانی رو بررسی می کنه، بهشون آموزش میده، پروسه هاشون رو داکیومنت

می کنه و براشون جلسه ی فیدبک میذاره!

خوشحال بودم که پیشرفت کردم ولی ناراحت بودم چون تمام این کارها از من یه معلم ساخته بود توو ذهن

دوستام توو شرکت!

همین موضوع باعث شد با تغییر پوزیشنم تقریبا هرکی توو اون تیم دوستم بود بلاکم کرد:)))

یه روز که توو شرکت داشتم کار می کردم یه اس ام اس از اسنپ اومد! یه اس ام اس برای اینکه

بگن ما دلتنگتیم و بیا از این کد استفاده کن:)

توو دلم گفتم چقدر دلم میخواست می تونستم توو یکی از ونچرهای اسنپ کار کنم و ادامه دادم به کار کردن!

یه روز با یکی از بچه های قدیمی چیلیوری رفتیم بیرون. توو اسنپ مارکت کار می کرد.

بهش گفتم رضا کارم رو دوست ندارم. دلم می خواد پیشرفت کنم.

گفت تو مگه QA نیستی؟ گفتم آره ولی QA آدمام!!

گفت حالا رزومت رو بده! یه ماه بعد از اسنپ مارکت بهم زنگ زدن و من وقتی گفتن برای QA تکنیکال نیرو

میخوایم نمیدونستم دقیقا ینی چی کار باید بکنم!

وقتی رفتم اینترویو به جرات می تونم بگم هیچی نمی دونستم و اونا هم نمیدونستن که من QA آدم ها

هستم:))

یادمه بعد از کلی نمی دونم و اینو بلد نیستم و اینو فقط اسمش رو شنیدم گفتم من شاید خیلی چیزا

ندونم ولی آدمی ام که همیشه سعی می کنم یاد بگیرم و نذارم کارم بیفته گردن کسی.

باورم نمی شد وقتی بعد از سه هفته بهم گفتن قبول شدی و می تونی بیای!

روز اول کاریم 7 اسفند 97 بود.

از استرس داشتم می مردم و مطمئن بودم که بعد از 3 ماه دوره آزمایشی رد می شم!

روز اول وقتی گفتن استندآپ داریم من فکر می کردم قراره کسی رو بخندونیم:))

حتی به استندآپ گفتم استندینگ:))

توو این یه سال واقعا دویدم. به معنای واقعی. درواقع توو سه سال گذشته واقعا دویدم.

بهش فکر می کنم که از پشتیبانی رفتم توو تیم تکنیکال!

باورم نمیشه که به تنهایی چیا یاد گرفتم. یاد گرفتم چون نمیخواستم بشنوم که استخدام من اشتباه بوده!

دویدم چون دلم می خواست حالا که بهم اعتماد کردن، جواب اعتمادشون رو با بهترین کیفیت بدم.

نمیگم الان همه چی بلدم! هیچکس نمی تونه همچین ادعایی کنه!

فقط می دونم که همیشه هر چیزی رو واقعا هر چیزی رو که خواستم به دست آوردم.

هروقت گفتم دلم می خواد فلان جا باشم یا فلان چیز مال من بود، و اگه از ته دل می گفتم مال من میشد!

حتی موقعیتی که الان تووش هستم هم همینطوره!

تصمیمی که الان گرفتم هم شاملش میشه.

من همیشه سعی می کنم خیلی خودم رو باور نداشته باشم، خوب نیستا ولی این کار باعث میشه همیشه

بخوام رشد کنم. چون هیچوقت راضی نمی شم!

همه ما آدم ها اگر بخوایم می تونیم از پایین ترین نقطه به بالاترین نقطه برسیم و البته برعکسش. فقط اگر

بخوایم و اگر حاضر شیم بخاطرش سختی های توو مسیر رو تحمل کنیم و حینش هم خودمون رو نبازیم.

اگر خوردیم زمین عیبی نداره ولی باید پاشیم:)



گذشتهqasupportreview
Software QA Chapter Lead at Divar :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید