یادش بخیر! انگار همین دیروز بود که کل روز رو لحظهشماری میکردیم تا سر یه زمان مشخصی بشینیم پای تلویزیون و باب اسفنجی رو ببینیم. چقدر با اون تیتراژ نوستالژیکی که داشت، خاطره داریم و همخوانی کردیم. خیلی روزها درست مثل بچهای که تازه چند تا کلمه یاد گرفته و بهجز اون چند تا کلمه، حرف دیگهای نمیتونه بزنه، مدام یه دیالوگ جالب و شیرین باب اسفنجی را با خودمون زمزمه میکردیم. بعضی وقتها هم اونقدر به این کار ادامه میدادیم و رو مخ بقیه میرفتیم تا اینکه به لطف مادر اون دیالوگ از سرمون میافتاد! باب اسفنجی بهجز رقم زدن همۀ اون خاطرات شیرین کودکی، درسهای بزرگی هم به ما داد؛ از جمله درس شاد بودن در سختیها!
ما نباید به باب اسفنجی فقط به عنوان یه انیمیشن فانتزی و بچهگونه نگاه کنیم. همین انیمیشن به اصطلاح بچهگونه میتونه هر آدمی رو ساعتها سرگرم کنه و از ته دل بخندونه. از اون مهمتر اینکه باب اسفنجی درسهای خیلی بزرگی به ما میده! درسهایی که خیلی از اونا مفیدن و میتونن زندگی ما رو تحت تاثیر قرار بدن!
ما امروز میخوایم با یکی از مهمترین درسهای باب اسفنجی آشنا بشیم. درسی که محدود به یه قسمت نیست و تو همۀ قسمتهای باب اسفنجی نهفتس!
خوبه که دوباره به دوران بچگیمون برگردیم؛ وقتی که یه بچۀ شاد و از همهجا بیخبر بودیم و با خودمون میگفتیم:– «چرا اختاپوس اینجوریه؟ همیشه یا اخم کرده یا داره گریه میکنه!»+ «راستش منم نمیدونم. فکر کنم به باب اسفنجی حسادت میکنه؛ شاید هم همیشه همینطوره. اصلاً بیخیال اختاپوس! تا وقتی باب اسفنجی هست، کی به اون اخموی افسرده فکر میکنه؟!»
داشتیم با همین طرز فکر شیرین و دوستداشتنی بزرگ میشدیم که ناگهان با حقیقت زندگی روبرو شدیم و احساس کردیم که حق با اختاپوسه! فکر کردیم که توی این دنیای سرد و تاریک، هیچکس نمیتونه مثل باب اسفنجی باشه و شخصیت اختاپوس به همۀ ما تحمیل شده.
البته شکی نیست که الان توی دنیای ایدهآلی زندگی نمیکنیم؛ اما چیزی که مهمه اینه که با وجود همۀ سردیها و بیمهریهای دنیا، باز هم میتونیم مثل باب اسفنجی شاد باشیم.
ممکنه الان برای ما سوال پیش بیاد که چرا باب اسفنجی همیشه خوشحال و شادابه؟چه چیزهایی باعث به وجود اومدن این حجم از تفاوت بین روحیۀ اون با اختاپوس میشه؟
همۀ ما میدونیم که اختاپوس و باب اسفنجی هردوشون توی یه شهر و بین یه اجتماع زندگی میکنن؛ ولی باب اسفنجی شاد و پرانگیزه و اختاپوس غمگین و ناامید هست.
داستان زندگی ما هم خیلی شبیه این داستانه. اگه فرض کنیم که بیکینی باتم مثل دنیای امروزی ماست و همهٔ مردم اون مثل اختاپوس ناامید و افسردن، باز هم افرادی مثل باب اسفنجی پیدا میشن. افرادی که بهرغم اختاپوس، با وجود همۀ سختیها و بدیها، باز هم امید خودشون رو از دست نمیدن.
هرچقدر هم که حقیقت دنیا تلخ باشه ما نباید مثل اختاپوس خودمون رو همرنگ جماعت و حقیقت دنیا کنیم؛ بلکه باید مثل باب اسفنجی شجاع باشیم و زندگیمون رو با چشمپوشی در برابر حقایق تلخ دنیا بسازیم؛ مثلاً وقتهایی که هوا سرد میشه، لباس ضخیمتری میپوشیم و خودمون رو با شرایط وفق میدیم.
چقدر خوبه که تو کل زندگیمون هم هر اتفاق بدی افتاد، خودمون رو ناراحت نکنیم؛ در عوض اراده و انگیزۀ خودمون رو بالا ببریم تا بفهمیم که شاد بودن در سختیها خیلی راحته! (:
یکی از بهترین ویژگیهای باب اسفنجی، بمب و منبع انرژی بودنش هست!
شاید از خودتون بپرسید که چرا باب اسفنجی رو به بمب و منبع انرژی تشبیه کردم؟حالا دلیلش رو بهتون میگم!
همۀ ما میدونیم که یه بمب پر از مواد منفجره هست. این مواد منفجره، همیشه توی بمب در حال تلاطم هستند. وقتی هم که بمب منفجر میشه، هر چیزی و کسی که کنارش باشه رو تحت تاثیر خودش قرار میده.
باب اسفنجی هم درست مثل یه بمب میمونه. بمبی که پر از امید و انرژیه و با انفجارش میتونه به بقیه هم امید و انرژی بده.
همچنین باب اسفنجی رو میشه به یه منبع انرژی تشبیه کرد. باتری یه مدار الکتریکی خودش سرشار از انرژیه و میتونه این انرژی رو به بقیه اجزای مدار بده.
باب اسفنجی هم درست مثل یه منبع انرژی و امید میمونه و این توانایی رو داره که امید و انرژی مثبتش رو به اطرافیانش هم بده.
چرا باب اسفنجی همیشه خوشحال و سرحاله و اختاپوس غمگین و بیانگیزه؟ | بنویسیم باب اسفنجی؛ بخوانیم بمب و منبع انرژی! – یکی از قشنگترین بخشهای انیمیشن «The SpongeBob Movie: Sponge on the Run»
مثلاً اگه انیمیشن «The SpongeBob Movie: Sponge on the Run» رو دیده باشید، حتماً صحنۀ بچگی باب اسفنجی، پاتریک و اختاپوس رو یادتون هست. مخصوصاً موقعی که اختاپوس توی مسابقه استعدادیابی که خیلی بهش دل بسته بود، شکست میخوره و میخواد کلارینت رو کنار بذاره. توی اون شرایط برندۀ مسابقه یعنی باب اسفنجی، میاد و جایزۀ مسابقه رو به اختاپوس میده.باب اسفنجی با این کارش هم شادی اختاپوس رو میبینه و هم به اون یاد میده که بهخاطر یه تجربه بد، از زندگی و علاقش ناامید نشه! (:
چقدر خوبه که ما آدمها هم این ویژگی باب اسفنجی رو توی خودمون ایجاد کنیم. یاد بگیریم که هیچوقت توی چیزی که بهش علاقه داریم پا پس نکشیم و ناامید نشیم؛ درست مثل باب اسفنجی که به خاطر امید و انرژی زیادی که داره الان تبدیل به یه آشپز خیلی ماهر شده و از کارش لذت میبره. حتی اگه بتونیم این امید و انگیزه رو به بقیه آدمهای زندگیمون هم بدیم که دیگه عالی میشه!
یکی از چیزهایی که باعث میشه باب اسفنجی همیشه شاد باشه، بهونههای کوچیک اون برای شادی هستن. باب اسفنجی بهخاطر نگرش و طرز فکر قشنگی که نسبت به دنیا داشت، با سادهترین چیزها هم خوشحال میشه؛ مثلاً همه ما اون قسمت رو یادمونه که باب اسفنجی با پاتریک توی اون کارتن مقوایی یه عالمه خوش میگذروند و یا اون قسمتی که با پوستۀ آدامس اختاپوس هر کاری دوست داشت انجام میداد.
درسته که توی دنیای واقعی با کارتن مقوایی و پوستۀ آدامس هیچکاری نمیشه کرد؛ اما میشه از باب اسفنجی یاد گرفت که شادی کردن نیاز به هزینه زیادی نداره. بهونه برای شادی، همیشه و همهجا هست؛ این ما هستیم که باید انتظارات و توقعات خودمون رو پایین و بلند پروازیمون رو بالا ببریم!
هر چقدر هم که این دنیا سرد و تلخ باشه، ما باز هم میتونیم شاد باشیم. فقط کافیه جرئت داشته باشیم و توی حقایق تلخ دنیا غرق نشیم.فراموش نکنیم که برای شادی کردن، تنها چیزی که نیاز داریم یه قلب بزرگ و بدون آلایشه!یادمون باشه که توی این جهان بزرگ فرصتی به ما داده شده تا زندگی کنیم و خودمون رو اثبات کنیم؛ پس قرار نیست که بهخاطر چند تا اتفاق و تجربۀ بد، کل زندگیمون رو ببازیم.همیشه هم این رو بدونیم که زندگی ادامه داره! (: