این متن شامل spoil داستان کتاب مغازه خودکشی است، پس حتما پس از خواندن رمان به سراغ این نوشته بیایید.
امروز قصد دارم در رابطه با مرگ آلن در رمان مغازه خودکشی نوشته ژان تولی صحبت کنم. یک خانوادهی پنج نفره سه فرزند از بزرگ به کوچک با نامهای ونسان، مرلین و آلن که پدر و مادر آنها منظور آقا و خانم تواچ نام آن ها را بر اساس سه انسان مشهور که با خودکشی از این دنیا رفتند نامگذاری کردند.
این خانواده یک خانوادهی پولداری هستند که در یک کلیسایی مغازه مانندی اسباب خودکشی را به طور رسمی میفروشند. بعبارتی آنها خرده فروش هستند و حتی اجناس اصلی را از شرکتها و تامین کنندگان بزرگ تامین میکنند. این کار را شبیه کافی شاپ انجام میدهند. مثلا سم روز میفروشند یا زهر مار یا شمشیر سامورایی و ...
یعنی بسیار در این کار خبره هستند که بر اساس مشتری نوع و روش را به طرف مقابل پیشنهاد میکنند.
کتاب طنز روایت میشود و برخورد فانتزی با مسائل دارد، همانند انمیشن عروس مرده، حتی خیلی فانتزی تر مثل توالایت و چیزی شبیه خون آشام و گرگینه ها را به ذهن متبادر میکند. یک فضای زیبای کلیسایی مانند. مخصوصا نقش مرلین دختر خانواده در به تصویر کشیدن این وضعیت بسیار پر رنگ هست. پس اصلا ترسناک نیست و تصاویر تلخ با چاشنی فراوان به خورد خواننده میرود. اما فضا بگونهای است که خوب خیلی ها دوست ندارند با آن همراه شوند و میتوان به آنها حق داد.
این داستان یک قهرمان هم دارد، یک فرد متفاوت، پسر این خانواده یعنی آلن با تمام اعضای خانوادهاش متفاوت است و در همهچیز شادی را جستجو میکند. این جستجو بسیار نبوغ آمیز است بطوریکه آلن در لحظه بدترین اخبار را میشنود اما مثبتترین برداشت را میکند.
یک نماد چینی به نام نماد یین و یانگ وجود دارد. این نماد نشان دهندهی تعادل و نظم جهان هستی است و یک دایرهای است که نصف آن مشکلی (یین) و نصف آن سفید (یانگ) است و در دل یین یک دایرهی بسیار کوچک یانگ و در بخش سفید هم یک دایرهی کوچک مشکلی وجود دارد. یک برداشت سرسری از این نماد آنست که در دل هر سیاهی یک سفیدی و در دل هر سفیدی یک سیاهی است.
آلن و نگاهش نقش آن سفیدی را در سیاهی بازی میکند. یعنی حال که همه چیز بد است و همه بدخواه هستندو از افسردگی مشتریان پول در میآورند این آلن است که سفیدی را میابد و سعی میکند در فرصتهایی این مشتریان را از خودکشی برهاند.
فشار بروی آلن از سوی خانوادهاش بسیار زیاد است. آلن پسری یازده ساله است که با نگاهش ضربات عمیق و دقیقی را به کسب و کار خانواده وارد میکند. آنقدر وضع وخیم است که پدرش به همه میگوید این پسر بدلیل پارگی کاندوم بدنیا آمده است. و مادرش نیز یعنی خانم تواج حرف شوهرش را تایید میکند. و دو فرزند بزرگتر را سرکوفی برای آلن میکند.
حال میرسیم سر جملهی آخر که آلن طناب را رها میکند.
نویسنده قبل از رها شدن طناب اینگونه استدلال میکند که: حال که آلن در میابد ماموریتش را در باب شادی به سر انجام رسانده طناب را رها میکند.
یادمان هست که آلن پسری یازده ساله است. و نقش یانگ در یین را برای خانواده بازی میکند. به احتمال بسیار بالا آلن تنها از روی بازیگوشی دیگر و طنزی دیگر خودکشی را جلوی خانوادهاش به سخره میگیرد. طناب را رها میکند اما جهت یک بازیگوشی که یادآور آن شود که شما احمقی بیش نیستید.
واقعیت آن است که زمانی آلن خودکشی میکند که همه مثبت شده باشند، چون آلن یازده ساله است ، و از روی غریزهاش و ذاتش نقش یانگ را برای یین بازی میکند و اگر قرار باشد همه یانگ شده باشند در آن صورت از روی غریزه نقش یین را بازی خواهد کرد و دست به همچین کاری خواهد زد. هیچوقت این عمل از آلن به قصد خودکشی که نباتهای سمی را در سم میانداخت و موسیقی گوش میداد به یکباره رخ نخواهد داد.
اما طناب را رها خواهد کرد؛ چرا ؟ چون میخواهد اخطار دهد که
اما چرا ناراحت کنندهاست و فکر میکنیم برای آلن اتفاقی افتاده است؛ چون ما طرف آلن هستیم و دوست نداریم مورد خانوادهاش قرار بگیرد، خانوادهای که بدترین حرفها را به آلنی میزند که تنها یازده سال دارد و بهترین هدایا را به بقیه میدهد.
علاوه بر این نویسنده شیطنت میکند و میگوید آلن طناب را رها کرد چون فکر کرد ماموریتش را انجام داده است. اما واقعیت امر آنست آلن یازده سال دارد و فکر بچه در اینجا تهدید است نه عمل. بعبارتی اگر یک مرد پنجاه ساله بود و این استدلال را میکرد بله بسیار تلخ و همه چیز نهایی بود اما آلن فقط یازده سال دارد؛ از ماموریت چه میداند؟
بعبارتی بهترین کاری بود که آلن میتونست انجام دهد یعنی اینکه جان من هم هست حواستان باشد به یکباره نخواین همه چیز را عوض کنید، مثبت اندیشی هم آنقدرها ساده نیست که فکر میکنید.
نظر من بسیار مشخص است. آلن زنده میماند. نه تنها زنده میماند بلکه قهرمان کشورش نیز میشود. خیلی بخواد طبق الگوی طنز نویسنده پیش برویم آلن دستش را گچ کند همین ...