
سابقه کاری ۱۰ ساله، به من یاد داد آدمها بیشتر از هر چیز، دوست دارند با کسی کار کنند که احساس میکنند آن کس دوستشان دارد!
اخیرا کتابی به نام «مهره حیاتی» اثر ست گادین، کارآفرین و فعال حوزه مارکتینگ، چاپ انتشارات آموخته را خواندم. نویسنده در این کتاب توضیح میدهد که کار کردن طبق دستورالعملهای از پیش تعیین شده، کسی را تبدیل به مهره حیاتی نمیکند. مهره حیاتی ترجمهای است از واژه Linchpin که منظور از آن، شخصی است که برای موفقیت سازمانش حیاتی است. ست گادین معتقد است، مهمترین ویژگی همچین کسی، نه مطیع بودن و کار زیاد، بلکه هنرمند بودن اوست. او کسانی که صرفا کارهایی که به آنها داده میشود را همچون چرخدندههای سیستمی مشابه سیستم بردهداری میداند که هر زمان لازم باشد قابل تعویض هستند. اما آن کس که به جز انجام مو به موی کارهای محول شده، توانایی هنرنمایی دارد، هیچگاه قابل تعویض نیست. هنر در این جا به معنی هدیهای بی منت است که خود کارمند بدون آنکه کسی از او خواسته باشد به کارش اضافه میکند. برای روشن شدن بحث، گادین مثالهای فراوانی میزند. مثل گارسنی که علاوه بر انجام کارهای محوله، به مشتریانش لبخندی واقعی میزند. این لبخند را کسی از او نخواسته اما همین کار ساده، هدیهای به مشتریان از طرف اوست و او را شاخص میکند.
در واقع از منظر گادین، تبدیل شدن به یک مهره حیاتی، عملی خلاقانه میطلبد که ناشی از انتخاب است. انتخاب اینکه نسبت به جایی که در آن کار میکنیم احساس داشته باشیم و صرفا مانند یک ماشین کار نکنیم.
مهرهی حیاتی؛ انتخابی یا ذاتی؟
من با نگاه گادین در مورد آنچه شاخص بودن را رقم میزند موافقام اما در این جا نکتهای مهم وجود دارد: اینکه که این خصوصیات قابل حصول نیستند. برخلاف جملهای که این کتاب و کتابهای مشابه نویسندگان کارآفرینی امریکایی بر مبنای آن فروش میروند: تو هم میتوانی! البته خود گادین از این نقد آگاه است و در جایی از کتاب، مستقیما ذکر میکند کتابش ادعای ارائه دستورالعملی برای تبدیل شدن به مهره حیاتی ندارد. اما متن کتاب پر از جملات مشوق به خواننده برای تبدیل شدن به مهره حیاتی است. حتی در جای جای کتاب گفته میشود که هرکس ویژگیهای مهره حیاتی را دارد، تنها باید جای مناسب خود را پیدا کند!
نظر من در این خصوص چیز دیگری است:
ما نمیتوانیم انتخاب کنیم دغدغهمند باشیم، نمیتوانیم به زور بخواهیم به مشتریان یا مدیرمان هدیه بدهیم (اینجا منظور همان هنرنمایی در کار است). اینها چیزهایی نیستند که بتوان آموخت و عمل کرد، به شکلی که نمایشی به نظر نیایند. من فکر میکنم چیزی که باعث میشود آدمها در جایی شاخص شوند، این است که خیلی ساده به کار کردن علاقه داشته باشند و همینطور خلاق هم باشند. چنین کسی به دلیل علاقهای که به کارش دارد، مانند نقاشی که با علاقه نقاشی میکشد، میتواند از یک شی ساده، طرحی جدید ترسیم کند به شکلی که همه را متاثر کند.