درک درست از یک واقعه، در اصل مهمترین انگاره برای اتخاذ یک تصمیم درست است.
حتمن شما هم بارها در موقعیتی قرار داشتهاید که برای گرفتن تصمیم نهایی، دچار چنان شک و دوبینی شدهاید که تا مرز فرار از اصل موضوع هم پیش رفته باشید. در چنین مواقعی معمولن دو راه وجود دارد؛ یکی را که در جملهی قبل گفتم و راه دوم مرور دوبارهی موضوع است. این درست همان لحظهای است که تمام تلاش ما جزم میشود تا شرایط را بهتر درک کنیم.
همهمان میدانیم که برای درک درست، الزامن نیاز به سطح بالایی از شناخت ارکان و زوایای مختلف موضوع هست، ولی درست در موقع لزوم، فراموشش میکنیم. پیشنهاد من «رجوع به خود موضوع» است. حتمن بیاد میآورید وقتی دانشآموز بودیم و در مقابل حل یک پرسش ساده متوقف میشدیم، آموزگارمان با شگفتی یک جمله را تکرار میکرد: دقت کن. جوابش تو خود مسأله هست!!! این شگفتی بدلیل شناخت کامل آموزگار از مسأله یا پرسشی بود که سالها با آن درگیر و زیر و بم آنرا میشناخت و زیر و بم چیزی را شناختن، یعنی درک درست آن. با این مثال ساده و نوستالژیک! سعی کردم مفهوم «رجوع به موضوع» را روشن کنم. این کار آنقدر ساده است که همیشه از ذهنمان میرود؛ ولی به تکرار برایم تجربه شده است که برای درک درست موضوع باید در چشمهایش خیره شد و بدنبال نوری بود که موضوع را روشن میکند. مطالعهی چندین و چند بارهی فرصتها و تهدیدهای موضوع، یادداشتبرداری از ایدههایی که در مواجهههای آنی با موضوع بصورت تصادفی به ذهن میرسد، دقت در نحوهی برخورد با موارد مشابه و سرآخر بررسی نمونههای مرتبط با موضوع میتواند جوانب را منور و درک را سریعتر کند.
در آخر بگذارید اعتراف کنم، درست است که ظاهر ادراک کاری عمیق و متعلق به افکار روشن بنظر میرسد ولی در عمل بشدت لذتآور و برای استفاده، در نهایت سهلالوصول بودن است. تنها شما هستید که باید بخواهید. باید کنجکاویتان را حرکت بدهید و به هیچ سطحی، حتا در لایههای بسیار اعتماد نکنید و تا هستهی مرکزی، از پای ننشنید.
کار ذهن ما این است:« حرکت به سمت لکهی نور کوچکی که در دوردست روشن است.»