Ahmad Reza Soleymani
Ahmad Reza Soleymani
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

عناصر اصلی ایده‌ی داستانی-قسمت یکم

ایده‌ی داستان، درباره‌ی «درگیری» ست. درگیری‌ای که شخصیت اصلی داستان با آن مواجه است و باید به‌طریقی آن را حل کند یا چیزی ست که می‌خواهد به‌طریقی آن را به‌دست بیاورد که رسیدن به آن مهم و مشکل است. حالا پرسش اصلی: چه‌چیزی «درگیری» یا به‌عبارتی، ایده‌ی اصلی داستان را، جذاب و گیرا می‌کند؟

جواب این‌جا ست؛ لازم است هفت عنصر اساسی را دارا باشد.

۱. مجازات

نه‌تنها محوریّت کلی داستان باید درباره‌ی حل «درگیری» باشد، بلکه در هر صحنه، شخصیت اصلی داستان باید تمام تلاشش را برای حل آن به‌کار بگیرد امّا، موفق به این کار نشود؛ زیرا درگیری‌ای که با آن روبرو ست، بسیار آزاردهنده و پیچیده است و هرچه‌قدر برای حل آن تلاش می‌کند، درگیری گسترده‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. اگر غیر از این باشد، احتمالن درگیری در همه‌ی داستان، محوریت مرکزی را نخواهد داشت.

ما دوست داریم زجرکشیدن شخصیت‌ها را تماشا کنیم. دوست داریم ببینیم شخصیت‌ها بدترین سختی‌های دگرگون‌کننده‌ی زندگی‌شان را پشت‌سر می‌گذارند و هرچه آن‌ها بیش‌تر عذاب بکشند، ما بیش‌تر لذّت می‌بریم. البته تا زمانی که هنوز امید موفقیت برای آن‌ها وجود داشته باشد و شخصیت‌ها انگیزه‌ای جدی برای برطرف کردن این سختی‌ها داشته باشند. ما غالبن دوست داریم شخصیت‌های داستان را، خسته و ناامید، زخم‌خورده و تحقیرشده ببینیم و در عین‌حال، دیوانه‌وار دوست داریم برای رسیدن به اهدافشان بجنگند.

چرا؟ دلیلش نهفته در بخشی از وجود ما ست. ما داستان‌ها را می‌خوانیم زیرا آن‌ها نمونه‌های الهام‌بخشی از کسانی هستند که سعی می‌کنند خودشان را بالا بکشند. ما داستان‌ها را می‌خوانیم چون مشکلاتی که شخصیت‌ها در داستان‌ها با آن روبرو هستند، اغراق‌آمیزتر از آن چیزی است که در زندگی عادی وجود دارد و این همان بخشی است که آن‌ها را برای ما سرگرم‌کننده می‌کند.

در سطح عاطفی عمیق‌تر، می‌توانیم با تلاش‌ شخصیت‌ها برای به‌تر شدن موقعیت‌شان، ارتباط برقرار کنیم و وقتی آن‌ها می‌توانند با شانس کم‌شان در مقابل همه‌ی آن سختی‌ها پیروز شوند، این احساس در ما به‌وجود می‌آید که گویی ما هم همراه با شخصیت‌ها به پیروزی رسیده‌ایم.

فراموش نکنید که موفقیت تنها در پایان می‌تواند اتفاق بیفتد. از ابتدای ظهور اولین مشکل در داستان تا اوج‌گیری‌اش، بار اصلی داستان تمرکز بر مشکلاتی است که مدام سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌شود.

بنابراین، هنگامی که به‌دنبال ایده‌ای برای داستان می‌گردیم، آن‌چه واقعن باید در پی‌اش باشیم بیش‌تر از هرچیز دیگری، یافتن «درگیری» است؛ درگیری‌ای که تلاش شخصیت‌های ما برای حل‌کردنش، به چالشی جدی بینجامد. در روند داستان، مشکل و درگیری همین‌طور تا انتها گسترش می‌یابد تا زمانی که همه‌چیز ازدست‌رفته به‌نظر می‌رسد و فقط یک نبرد نهایی بزرگ در انتها ست که آن را حل می‌کند.

داستانایدهایده داستانایده پردازیهمذات پنداری
من به سیب عاشقم... که می‌شود خواندش و نوشتش. که می‌شود برایش آه کشید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید