نوشتن اونجاییش سخته که آدما توقع دارن در حد یه نویسنده ی بزرگ و خفن بنویسی. یه چیزی تو مایه های موراکامی. لازم به ذکره که اگه قرار بود من در حد موراکامی نویسنده باشم که دیگه نمیومدم اینجا بنویسم. می رفتم با یه انتشارات خفن قرار داد می بستم و پول در میاوردم. گفتم توقع؟ همین توقع زندگی همه ی مارو به گای سگ داده. اینکه دائم از هم توقع داریم شب و روز نذاشته واسمون. فلانی رفت بیرون چرا به من نگفت؟ فلانی فلان کار داشت چرا به من نگفت؟ نظرم توقع داشتن هر مدلیش می تونه بار روانی بسیار زیادی رو به آدم تحمیل کنه. من تلاش کردم، تمامی انسان های دور و ورم رو دایورت کردم به جهاز جنسی مبارکم. اینطوری هم سخت ناراحت می شم هم بسیار ساده خوشحال (البته ظاهری ).
بله چس ناله ام می کنم. بله غر هم می زنم، بله من خیلی کیری ام.