ساعت ۲:۱۲ دقیقه - داخلی - اتاق دولوپمنت
داریم پروژه تحویل می دیم و به صورت جدی در حال ۲۴ ساعت کار کردنیم. یعنی یه چیزی نزدیک به یک هفتس که ما زودتر از ساعت ۲ نصف شب از شرکت نرفتیم بیرون. تقریبا با هیچ کدوم از دوستای نزدیک، خانواده و کارهایی که یک انسان معمولی باید انجام بده تا خوشحال باشه، تعامل و تماس نداریم. داریم با بیشترین میزان ممکن کار می کنی و تقریبا هیچ کسی به جز تیم رو نمی بینیم. شاید الان با خودتون فکر کنید عجب زندگی سگی ایی داریم. بله درست فکر می کنید. اما عجیب ترین قسمت ماجرا اینه که هممون از این حجم کار کردن و پروداکتیو بودن به شدت راضی و خوشحالیم. اعتیاد به کار رو اگر سرچ کنید در نهایت بهتون می گه " کسی که ساعتهای طولانی و پشت سر هم و یا در شرایط نامتعارف (مثل بستری شدن توی بیمارستان ) در حال کار کردنه" رو بهش می گن معتاد به کار. حالا اگه بازم بیشتر بخونید در موردش میگه که این یه بیماری " ابرومند " تلقی می شه توی قرن ۲۱ ام که تکنولوژی با سرعت باورنکردنی پیشرفت کرده. اعتیاد به کار توی بازه زمانی کوتاه مدت باعث می شه که به صورت جسمی و ذهنی مستهلک بشید. تاثیر منفی توی روابط انسانی داره و الی آخر. یه شبی که داشتیم استراحت می کردیم با بچه ها هممون در لحظه به این نتیجه رسیده بودیم که ما هممون معتاد به کاریم. ۲۴ ساعت توی هفت روز هفته داریم کار میکنیم. اما بعد از صحبت کردن، یه کمی فکر کردم یه موضوعی رو با بچه ها مطرح کردم. دیدم تو ۶ ماه اول سال که ترافیک کاریمون کاملا معقول و منطقی بود هیچ کدوممون احساس نمی کردیم که آدمای مفیدی اییم و داریم کار می کنیم در حالی که واقعا عین یک انسان عادی و منطبق با منشور حقوق بشر، روزی ۸ ساعت کار می کردیم و همه چی هم روال بود. اینو که به بچه ها گفتم و بحث کردیم نزدیک به ۱ ساعت متوجه شدیم ما به نوع جدید از اعتیاد دست پیدا کردیم.
بله، ما اعتیاد به هرج و مرج داشتیم. زمانی که تاریخ تحویل یه تعدادی پروژه ی زیاد، نزدیک به هم می شد و لابه لای این مسائل یه سری مشکلات روی پروداکت های پایدارمون پیش میومد، لذت می بردیم از اینکه مجبور باشیم با تمام توان ، توی بازه زمانی کم ، یه پروژه ایی رو برسونیم و این تموم نشده استارت بعدی رو بزنیم.
به هر حال ما هم یه مدل جدیدی از اعتیاد به کار رو داریم شکل می دیم. فقط امیدوارم که تلف نشیم زیر بار کاری که داریم می کنیم.