به دلایلی که در قسمت اول گفتیم به نظر می اید افزایش گزینه ها و وارد کردن حجم زیادی از داده ها به ذهن مشتریان نه تنها تاثیر مثبتی در ذهن مشتری نداشته باشد؛ بلکه احتمال خرید را کاهش می دهد، و از آن مهمتر اینکه مشتری بابت آن حسی که شما به او داده اید و خودتان هم از آن اگاه نیستید( و تازه فکر میکنید چقد هم فروشنده خوبی هستید) با یک احساس بد از نزد شما میرود؛ حتی اگر خرید کند بازهم حس خوبی ندارد(و همین نقطه بزرگترین خسران شما اتفاق داده است). شاید کمی توضیحش سخت باشد. ادم ها چیزهایی که میخرند را معمولا فراموش می کنند اما حسی که انجا و ان شخص برایشان بوجود اورده را نه. احساس هیچ وقت فراموش نمیشود، مثلا با دیدن یک شخص احساس خوبی پیدا میکنید یا ناخوداگاه لبخند میزنید اگر بازهم چیزی یادتان نمی اید مطمئن باشید این فرد یک جایی، یک روزی و به یک شکلی یک احساس خوب در شما بوجود اورده، شمارا محترم شده، به نظرتان احترام گذاشته، شخصیت تان را تحسین کرده است؛ و یا کاری که وظیفه اش نبوده برایتان انجام داده یا خیلی کارهای حال خوب کن دیگر.
خلاصه اینکه با افزایش گزینه ها، الزاما مطلوبیت مشتری افزایش پیدا نمیکند و می دانیم که میزان مطلوبیت از احساسات مان صادر می شود. یا حداقل یادمان باشد اگر ناچاریم، تنوع را به شکل پله ای به مشتری ارایه بدهیم مثلا اول اجازه بدهیم در مورد جنس کفش تصمیم بگیرد و بعد برویم سراغ رنگ یا ...؛ ارایه همزمان متغیرهای جنس، رنگ و شکل و ... از یک فروشنده حرفه ای امر بعیدی است.
.........
اقای شهربانویی مطلبی خواندنی و بجا با همین موضوع نوشته اند.