نیوتون تو دوران قرنطینه چکار کرد؟

به نام خدا.

سلام.

این روزا که به همه دارن میگن از خانه بیرون نرو و تو خانه بمان و هزار جور هشتگ و چیزاهای دیگه، من می خوام راجب یه چیز جالب با شما حرف بزنم.

آقای نیوتون هم که نیازی به معرفی نداره ولی اگه احیاناً اسمش رو نشنیدید، همونه که زیر درخت سیب نشسته بود و سیب میفته رو سرش و سوال میپرسه که چرا این سیب اینجوری رو به پایین آمد و . . . و نتیجش هم شد قانون جاذبه.

حالا حتماً دوس دارید ببینید که اصلاً قرنطینه چه ربطی به نیوتون و جاذبه داشت، نه؟ به اونم میرسیم.

لندن، سال ۱۶۶۵

توی این سال که نیوتونِ داستانِ ما تقریباً ۲۰ و خورده ای سالش بود، اون طاعونِ مرگبار و کشنده به شهر لندن حمله میکنه و اوضاع رو خیلی خراب تر از این کرونا ویروسِ این روزای ما میکنه.

اون سالها نیوتون یه جوان کم سن و سال بود و هنوز هم لقب Sir و اون کلاه گیس معروفش رو نداشت و مثل خیلی های دیگه یه دانش آموز معمولی تو Trinity College در Cambridge بود.

توی همون سال، لندن هم مثل ایرانِ ما یه کمپین «در خانه بمانیم» راه میندازن (Social Distancing) و دانشگاه هم مجبور میشه که تعطیل کنه و همه دانشجوها رو به خانه هاشان بفرسته.

پس نیوتونِ داستانِ ما هم مثل بقیه، به خانه، یعنی Woolsthorpe Manor که در ۶۰ مایلیِ شمال غربِ Cambridge هست، برمیگرده و خبر هم نداشته که قراره «یک ساااال» قرنطینه و به دور از لندن و دانشگاه باشه.

ولی اینجور که معلومه، این آقای نیوتونِ ما یه سری فکرها داشته برای اون دورانی که مدت زمانش رو هم نمیدانسته.

و اینجور میشه که تو این مدت، چند تا «کنجکاویِ ساده و بی استرس» کار دستش میده!

کنجکاوی اول

اولین کاری که میکنه، اینه که روی یه سری مسائل ریاضی که تو دانشگاه روشان کار میکرده، وقت میزاره و تو سر و کلشان میزنه.

نتیجه میشه چه؟ چیز زیادی نمیشه، فقط میشه علمی که دنیای امروز بدون اون شاید غیر ممکن میشد، یعنی Calculus یا حسابان!

کنجکاوی دوم

کنجکاوی دومِ نیوتون خانِ ما میشه اینکه میره یه چند تا منشور میخره و تو اتاق خوابش باهاشان بازی میکنه (حالا یکم «جدی تر» از «بازی»!).

انقدر تو سر و کله این منشورها میزنه که حتی محبور میشه پنجره اتاقش رو هم به هزار زحمت یه سوراخ کوچیک توش درست کنه که یه باریکه ای از نور بتانه وارد اتاق بشه که این بتانه روی منشور ها مطالعه کنه.

نتیجه چه میشه؟ بازم چیز زیادی نمیشه، فقط از همین «بازی بازی ها» بعداً یه سری نظریه مهم در زمینه Optics در میاد که همین امروز هم پایه و اساس خیلی چیزها هست!

کنجکاوی سوم

و البته یادم رفت بگم که اگه از داخل اتاقش و از پنجره بیرون رو نگاه کنیم، یه درخت سیب هم میبینیم، بله «همون» درخت سیب!

البته این عکس همون درخت نیست و یکی از نوادگان همون درخت معروفه که این روزا داره تو محوطه National Institute of Standards and Technology در Gaithersburg برای خودش زندگی میکنه.

البته این داستان که «نیتون زیر درخت سیب نشسته بود و سیب میفته رو سرش و سوال میپرسه که چرا این سیب اینجوری رو به پایین آمد و . . .» امروزه خیلی سرِ درست بودنش شک و تردید هست، ولی بنا به گفته یکی از دستیار های نیوتون به اسم John Conduitt ممکنه که این داستان اتفاقاً درست هم باشه. این بخشی از یکی از نامه های John Conduitt هست که راجب این قضیه حرف زده:

. . . در حالی که نیوتون توی باغ نشسته بود و برای خودش داشت لذت میبرد، یه سوال به ذهنش آمد و از خودش پرسید که چرا این نیرو یا قدرتی که باعثِ افتادنِ یه سیب از درخت میشه رو فقط به یه فاصله خاصی از زمین محدود کنیم؟ چرا اون رو برای فاصله های خیلی بیشتر مثل از زمین تا کره ماه هم در نظر نگیریم؟ . . .

خلاصه اینکه همین «سوال» یه مدت بعد میشه قانون جاذبه و تا صدها سال و یا حتی تا همین امروز، زندگی انسان ها رو تغییر میده.

حرف آخر

در نتیجه اون یک سال طاعون (۱۶۶۵ تا ۱۶۶۶)، نزدیک به یک چهارم جمعیت لندن (!) میمیرن و این بدترین اتفاقی بود که شاید بعد از ۴۰۰ سال (مرگ سیاه در اروپا) انسان ها رو درگیر کرده بود.

نیوتون ۲ سال بعد از برگشتنِ اجباری به خانه و قرنطینه، با چند تا نظریه توی دستاش (که حاصل همون کنجکاوی ها بودن) تو سال ۱۶۶۷ به دانشگاه برمیگرده و ظرف مدت فقط ۸ ماه، و توی همون سن کم، تبدیل به پروفسور میشه.

نیوتون تمام اون کارها رو بدون راهنمایی حتی یک استاد یا پروفسور انجام داد و بعد ها اون یک سالی که «قرنطینه» شده بود رو به عنوان «سال شگفتی های نیوتون» میشناختن.

پس، شما هم اگه مجبوری تو خانه بمانی و لذت بیرون رفتن و دور دور کردن و یا کارهای خیلی جدی تر رو از دست دادی و داری زجر میکشی، شاید این مثال نیوتون بهت کمک کنه.

خیلی وقت ها توی تاریخ انسان ها این دیده شده که همینکه آدما توی یه زمینه ای، بدون استرس و عجله، غرقِ فکر و «سوال پرسیدن» و آزمایش کردن شدن، معمولاً نتیجش شده پیشرفت های خیلی بزرگی توی علم و زندگی انسان ها.
و البته کسی نمیدانه که آیا نیوتون همه اون کنجکاوی ها رو با شلوار کُردی انجام داده یا لباسِ فُرم!
خودت رو محدود نکن، این دنیا خیلی خیلی بزرگ تر و «بیشتر» از اینستاگرام و اینترنت و ویرگول و کنکور و حتی بزرگ تر از هرچیزیه که «مجبوری» انجامش بدی.
خیلی وقت ها هم آدم باید بدون استرس و اجبار، فکر و کنجکاویش رو به کار بندازه و خدا رو چه دیدی؟ شاید هرکدام از ما یه کارای بزرگی بکنیم در نتیجه این فکر و کنجکاوی ها.
و راهِ ورود به این دنیای بزرگ تر چیه؟ «سوال پرسیدن»، به همین سادگی.
پس، نیوتون تو دوران قرنطینه چکار کرد؟ کار زیادی برای انجام دادن نماند دیگه!
در آخر، حتی اگه خانه ما و شما حیاط نداره و درخت سیب هم نداریم و حتی اگه هیچکدام از ما هم قرار نیست «نیوتون» باشیم، شاید باورمان نشه که با ماندن توی خانه و همون هدر دادنِ وقتِ باارزش با اینستاگرام هم میتانیم کار خیلی بزرگی بکنیم.
چه کار بزرگی؟ شاید نجاتِ جان خودمان، خانواده و یا حتی انسان های دیگه.

طبق معمول، من هم هیچ عددی نیستم که بخوام به شما بگم مسافرت نری و تو خانه بمانی. هرکاری که عشقته و فکر میکنی درسته انجام بده.

مخلص، یا علی.