sona hazrati
sona hazrati
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

چه جور آینده‌ای می‌خواهید؟

سال ۹۸ بود. همان‌وقت‌ها که تازه وارد مقطع کارشناسی ارشد تکنولوژی آموزشی شده بودم و خیلی جدی‌تر به کتاب‌خوانی فکر می‌کردم و به طبع آن پایم به کتاب‌فروشی‌ها باز شده بود. معمولاً آدم‌ها وقتی به کاری روی‌ می‌آورند چون در آن زیاد سررشته ندارند، پس کمبودشان در آن کار را بیشتر تقصیر نداشتن امکانات و شرایط بیرونی می‌اندازند. برای من هم همین‌طور بود، چرا که می‌ترسیدم مبادا حالا که من پس از چند وقت کلنجار رفتن با خودم، این عادت و علاقه را در خود پرورانده‌ام، روزی بیاید که از فرط بی‌کتابی دوباره به روز‌ها و سال‌های قبل بازگردم؛ مبادا کتابی برای خواندن نداشته باشم. از این رو هیچ فرصتی را برای کتاب خریدن هدر نمی‌دادم. حتی اگر این فرصت به کوتاهی زمانی بود که گذر چند متری ایستگاه بی‌آرتی میدان انقلاب تا پایانه‌ی اتوبوس خانی‌آبادنو را طی می‌کردم. گاهی همین مسیر اندک هم به قیمت خرید چند کتاب برایم تمام می‌شد. همان روزها بود که در فروشگاه سوره‌ی مهر کتابی دیدم درباره‌ی هوش مصنوعی. از وقتی بحث‌های تکنولوژی را در کلاس‌های دانشگاه، خواسته و ناخواسته پیش‌می‌گرفتم درباره عنوان این کتاب سوال داشتم، سوال‌هایم زیاد نبودند اما به زعم خودم بزرگ بودند. مثلاً؛ یکی این بود که چه‌کار کنیم تا در عصر هوش مصنوعی انسان بودنمان همچنان ارجمند باشد؟ یا بهتر بگویم چطور در برابر ربات‌ها مواظب انسان بودنمان باشیم؟ کتاب گران بود و من از خودم درباره‌ی شهامت خواندن چنین موضوع‌هایی مطمئن نبودم.

عنوانش همیشه یادم ماند. یادم ماند که روزی چیزی را برای خودم خواستم و رهایش کردم. تا اینکه چند وقت پیش در حین خواندن باباگوریو که برای خیلی از کلاسیک‌خوان‌ها رمان محبوبی هم هست متوجه شدم که آن لذت همیشگی را از داستان نمی‌برم و این‌طور به نظرم آمد که شاید از خواندن داستان خسته‌‌ام. پس به لیست کتاب‌های تخفیف خورده‌ی دی‌جی‌کالا سرزدم. زندگی 0/3 تخفیف خورده بود و همانجا بود که یاد بدهکاری‌ام به خودم افتادم و انگار زمان آن رسیده بود که با خواسته‌ام تسویه حساب کنم. به محض دیدن این فرصت تصمیمم را برای خریدنش گرفتم. چه شگفت‌زدگی دلخواهی را برایم به ارمغان آورد. بله؛ اگر بخواهم درباره‌اش به‌طور خیلی خلاصه چیزی بنویسم فقط می‌توانم واژه‌ی شگفت‌انگیز را به‌کارببرم.

و اگر بخواهم واژه‌ی شگفت‌انگیز را شرح دهم باید بگویم:

اینطور فرض کنید که یک فیزیکدان تمام عیار به شیوه‌‌ای تمام عیار در تِد در رشته‌ی خویش سخنرانی می‌کند.

به قدری نافذ و صمیمی از رشته‌ی خود با مخاطب عام صحبت می‌کند که شما متوجه پیچیدگی مطالبی که دارید می‌شنوید نمی‌شوید و این صمیمیت به حدی‌ست که شما شاید در ذهن خود اینگونه بیاندیشید که چرا سختی موضوع باعث شود من این ارتباط ارزشمند را رها کنم و بیخیال سوالاتی که در حین شنیدن برایم مطرح می‌شود، بشوم و چرا فکر نکنم تا کمی بیشتر بفهمم.

مکس تگمارک
مکس تگمارک

بعضی فصول کتاب کاملاً تخصصی‌ست اما مخاطب عامی مثل من که فقط به دلیل ترس از سرعت پیشرفت هوش مصنوعی یا دلایلی از این قبیل، کتاب را در دست گرفته‌است، ادامه‌اش می‌دهد و در بدبینانه‌ترین حالت از خواندنش پشیمان نخواهد شد.

کتاب با یک سوال اساسی شروع می‌شود:

«شما چه جور آینده‌ای می‌خواهید؟»

در پیش‌درآمد داستان گروه امگا به صورت یک فرضیه مطرح می‌شود. گروهی که از چند نخبه برای راه‌اندازی یک برنامه به نام برنامه‌ی پرومتئوس گرد هم می‌آیند و این برنامه آن‌قدر قدرتمند می‌شود که… . شما در ادامه نیز در برخی فصول به آن فرض باز خواهید گشت.

فصل پنج فقط از فیزیک و ارتباط آن با کهکشان صحبت خواهد کرد؛ اما نگران نباشید، آقای تگمارک معلم صمیمی شماست که با گفتن خاطرات شخصی در محیط کار و مثا‌لهایی خیلی ملموس شما را درگیر موضوعاتی می‌کند که خارج از این کتاب حتی فکر نمی‌کردید که روزی درباره‌ی آن کنجکاو باشید؛ نه یک استاد تمام فیزیک که با ضوابط رسمی یک کتاب علمی نوشته باشد.

در برخی قسمت‌ها، ایمیلی درج شده که اگر نظری درباب مسئله‌ی مطرح شده در آن بخش را دارید، به آن ایمیل پیام دهید یا در صفحه‌‌ی مربوط نظرتان را قید کنید و در بحث مشارکت کنید.

اما جذاب‌ترین فصل از نظر من فصل چهارم است. فصلی که شما فکر می‌کنید هوش مصنوعی بهتر است چگونه برما حکومت کند. و آیا اصلا حکومتی در کار خواهد بود؟

البته مگر می‌شود از شیوایی گفت و سپاسگزار مترجم کتاب نبود. مسلم است که دلیل روشنایی منظور و لحن نویسنده در کتاب، علم و تسلط فراوان آقای میثم محمد امینی‌ بر متن و موضوع را می‌رساند.

باقی کتاب با شما

نوش جانتان

هوش مصنوعیآیندهتکنولوژیزندگیکتاب
علوم تربیتی خوانده‌ام. شعر، داستان و کودکان را دوست دارم و گاهی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید