Sosan50
Sosan50
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

این چه دورآنیه آخه؟!!!

به خدا همه دوران دارن منم دوران دارم .همینقدر مسخره !!! این چه دورانیه اخه ؟!؛نه میتونی بری مهمونی نه می تونی نری !.نه میتونی بخوری نه میتونی نخوری !د‌وست داری لباس شیک مجلسی بپوشی وبری مهمونی ؛اما وسط پوشیدن ونپوشیدن از تصمیمت پشیمون میشی .بقیه خانواده هاج وواج می مونن که اخه به چه سازت برقصن .اماده بش یا نشن ؟

تازه خودم هم قهر میکنم ومیگم :اصلاخودتون برین من نمیام .،😳

از اونا اصرار والتماس. پاشو. اروم اروم اماده شو ما منتظر می مونیم .

.

بعضی اوقات بخودم میگم ؛یعنی تا کی با من واین دیونه بازی هام راه میان ؟!تاکی منو اینجوری تحمل میکنن ؟نکنه همسرو بچه هام ازم سیر بشن ولم کنن ؟!!اخه بعضی وقتها حتی خودمم حالم از خودم بهم میخوره .🥰

چند بار رفتم دکتر .چه خودم تنها ،چه با همسرم .اماهمش میگه :چاره‌ای نیست. باید این دوران رو طی کنی وطبیعیه🤦.. هر دفعه هم پیش خودم میگم اگه این طبیعییه غیر طبیعیش چیه ؟؟🤷

مثلاً دیروز جمعه ،به همسرم گفتم خیلی حوصلم سررفته پاشو بریم بیرون .

بنده خدا گفت باشه .تو برو حاضر شو منم که فقط یه بلوزو شلوار دیگه زود میپوشم .

رفتم شروع کردم به حاضر شدن ‌لباس رو پوشیدم .تاکرم زدم به دست وصورتم ،گر گرفتنم شروع شد !!وای چنان از گرمای زیاد خیس عرق شدم که حالم بد شدو بدون فوت وقت تمام لباسهامو در اوردم . رفتم دوش اب سرد گرفتم .تازه بعدش از سرما میلرزیدم. 🙃بیچاره شوهرم ! هنوز شلوارش دستش بود .گفت چت شد .چرا رفتی حموم ؟به خدا اصلا نمی دونم چرا یهو شروع کردم به داد وبیداد که اصلا من نمیام .چراتو حاضر نمیشی .از بس طولش دادی من گرمم شد و...

بی چاره گفت باشه مقصر من و رفت رو مبل نشست .به خدا میدونستم اون مقصر نیست .اما کلافگی از بد خوابیهاواز گر گرفتن های گاه وبیگاهو زیاد منو مثل خروس جنگیا کرده .

یا مثلا یه بار گفتم :میشه لطفا یه مقدار پول بریز به حسابم می خوام یه کیف برای خودم بخرم .اونم از پشت تلفن گفت چشم .همون ساعت پول رو زد به حسابم .منم سر خوش رفتم کیف بخرم،کفشها رو دیدم نظرم عوض شد .پیش خودم گفتم بیا برادخودت یه کفش خوشگل بخر .خلاصه برای کفش پوشیدن هم که هی باید می نشستم یه لنگه کتانیم رو میکندم و اون لنگه کفش رو می پوشیدم .بعد از دوبار کندن وپوشیدن گر گرفتنم شروع شد . فکر کنم فروشنده هم بادیدن صورت گر گرفته وعرقی که مثل قطره بارون رو صورتم بود تعجب کرده بود وکمی هم ترسیده بود .(اخه مثلا زمستونه)عذر خواهی کردم واز مغازه سریع اومدم بیرون . نمی دونستم چه کار کنم .خیلی در مونده شده بودم .انگار که توی تنور نونوایی یا زیر افتاب ظهر چله تابستون بودم .با شوهرم تماس گرفتم وشروع کردم به حرف زدن .فهمید حالم بده .خیلی زور زدم گریه نکنم .دم و اون لنگه کفش رو می پوشیدم .بعد از دوبار کندن وپوشیدن گر گرفتنم شروع شد . فکر کنم فروشنده هم بادیدن صورت گر گرفته وعرقی که مثل قطره بارون رو صورتم بود تعجب کرده بود وکمی هم ترسیده بود .(اخه مثلا زمستونه)عذر خواهی کردم واز مغازه سریع اومدم بیرون . نمی دونستم چه کار کنم .خیلی در مونده شده بودم .انگار که توی تنور نونوایی یا زیر افتاب ظهر چله تابستون بودم .با شوهرم تماس گرفتم وشروع کردم به حرف زدن .فهمید حالم بده .خیلی زور زدم گریه نکنم .

تا زمانی که خودمو به خونه برسونم بامن حرف زد وارومم کرد .

میدونم که

اخلاقم خیلی عوض شده وکلا دم دمی مزاج شدم .. تنها که میشم به حال زار خودم گریه میکنم . ⁦:⁠-⁠\⁩

ولی چه فایده !!!! بازم مجبور میشم به خودم انگیزه بدم وبه خودم میگم؛ اینم خودش دورانیه ؛توهم باید مثل همه زنهای دیگه که اونو پشت سر گذاشتن ازش بگذری .


جواب دکتر ؛ به مرر بهتر میشی 🥴😭

از پویایی زنانی مینویسم که از دیدگان همگان دورند وبه ظاهر خاموش .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید