به خدا همه دوران دارن منم دوران دارم .همینقدر مسخره !!! این چه دورانیه اخه ؟!؛نه میتونی بری مهمونی نه می تونی نری .نه میتونی بخوری نه میتونی نخوری ؛دوست داری لباس شیک مجلسی بپوشی وبری مهمونی اما وسط پوشیدن ونپوشیدن از تصمیمت پشیمون میشی .بقیه خانواده اسیرن.نمی دونن اماده بش یا نشن ؟
اخرشم این منم که مثل بچه ها قهر میکنم و میگم(به خدا اینجوری نبودم ):خودتون برین من نمیام .و از اونا اصرار والتماس. پاشو. اروم اروم اماده شو ما منتظر می مونیم .
اخرشم این منم که مثل بچه ها قهر میکنم و میگم(به خدا اینجوری نبودم ):خودتون برین من نمیام .و از اونا اصرار والتماس. پاشو. اروم اروم اماده شو ما منتظر می مونیم .عیبی نداره دیر بشه و؛ از این جور دلداری دادن ها .
بعضی اوقات بخودم میگم یعنی تا کی با من واین دیونه بازی هام راه میان ؟!تاکی منو اینجوری تحمل میکنن ؟نکنه همسرو بچه هام ازم سیر بشن ولم کنن ؟!!بعضی وقتها حتی خودمم حالم از خودم بهم میخوره .😭
چند بار رفتم دکتر .چه خودم تنها چه با همسرم .گفت چارهای نیست. باید این دوران رو طی کنی🤦 وطبیعی هست .. هر دفعه هم پیش خودم میگم اگه این طبیعییه غیر طبیعیش چیه ؟؟🤷
مثلاً دیروز جمعه ،به همسرم گفتم خیلی حوصلم سررفته پاشو بریم بیرون .
بنده خدا گفت باشه .تو برو حاضر شو منم که فقط یه بلوزو شلوار دیگه زود میپوشم .
رفتم شروع کردم به حاضر شدن لباس رو پوشیدم .اومدم کرم زدم به دست وصورتم ،گر گرفتنم شروع شد !!وای چنان از گرمای زیاد خیس عرق شدم که حالم بد شدو بدون فوت وقت تمام لباسهامو در اوردم . رفتم دوش اب سرد گرفتم .تازه بعدش از سرما می لرزیدم. 🥴
بیچاره شوهرم ! هنوز شلوارش دستش بود .گفت چت شد .چرا رفتی حموم ؟به خدا اصلا نمی دونم چرا یهو شروع کردم به داد وبیداد وگفتن ،اصلا من نمیام .چراتو حاضر نمیشی .از بس طولش دادی من گرمم شد و...
بی چاره گفت باشه مقصر من و رفت رو مبل نشست .به خدا میدونستم اون مقصر نیست .اما کلافگی از گر گرفتن زیاد منو مثل خروس جنگیا کرده .
یا یه دفعه که رفته بودم بیرون تماس گرفتم و گفتم :میشه لطفا یه مقدار پول بریزی به حسابم می خوام یه کیف برای خودم بخرم .اونم از پشت تلفن گفت چشم .همون ساعت پول رو زد به حسابم .
رفتم کیف بخرم،کفشها رو دیدم نظرم عوض شد .پیش خودم گفتم بیا برای خودت یه کفش خوشگل بخر .
برای کفش پوشیدن هم که هی باید می نشستم یه لنگه کتانیم رو میکندم و اون لنگه کفش رو می پوشیدم .وبعد از دوبار کندن وپوشیدن گر گرفتنم شروع شد .
فکر کنم فروشنده هم بادیدن صورت گر گرفته وعرقی که مثل قطره بارون رو صورتم بود تعجب کرده وکمی هم ترسیده بود .(اخه مثلا زمستونه)عذر خواهی کردم واز مغازه سریع اومدم بیرون . نمی دونستم چه کار کنم .خیلی در مونده شده بودم .انگار که توی تنور نونوایی یا زیر افتاب ظهر چله تابستون بودم .با شوهرم تماس گرفتم وشروع کردم به حرف زدن .فهمید حالم بده .خیلی زور زدم گریه نکنم .
تا زمانی که خودمو به خونه برسونم بامن حرف زد وارومم کرد .روز خیلی سختی بود .بخاطر گر گرفتگی زیاد مخصوصا تو شب کلا نظم خوابوبیداریم عوض شده که دکتر میگه عادیه واختلال خواب یکی از عوارض شایع این دورانه وهمین یکی از عواملیه که باعث شده اخلاقم عوض بشه.قبلنا تو مدرسه از دورانهای زمین شناسی می خوندیم که یکیش دوران پارینه سنگی بود ومن دقیقا تو اون دورانم چون نمی دونم چه خاکی باید تو سرم بریزم با این اخلاقی که پیدا کردم .😂
تنها که میشم به حال زار خودم گریه میکنم . امابعدش به خودم دلداری میدم که خوبه بازم تو این دورانم وتو دوران دایناسور ها و..نیستم .مگه چیه؟! اینم
خودش دورانیه ؛توهم باید مثل همه اونو پشت سر بزاری .