سال 1401 با همهی بالا و پایین رفتنهاش تموم شد. الان توی نقطهای هستیم که باید به خودمون بگیم من از ارزیابی سال گذشتهام راضیام یا نه؟ و جوابی صادقانه به خودت میتونه تو رو در سال جدید به سمت جلو هدایت کنه.
یکی از اون معیارهایی که تو باید زیر ذرهبین بررسی قرارش بدی، کتابهای مطالعه شده و درک تاثیرش در زندگیت هست.
توی این پست میخوام از شانزده کتابی که سال پیش خوندم صحبت کنم، البته که هشت کتاب در اواسط سال گذشته معرفی شد که لینکشو براتون قرار میدم.
اگر بخوام به ترتیب علاقهمندی برم جلو و از یک تا شانزده بهترین و بدترین(از نظر خودم)کتاب رو مشخص کنم با اینکه میدونم عمل منطقی نیست اما، ارزش هیجان، سرگرمی و خوددرگیری شو داره. پس بزن بریم...
نمیدونم این کتاب چطور در ذهن آلبر کامو جرقه زده شد اما، هر چه که هست من با این کتاب شوت شدم ده قدم جلوتر و همهی دست و پام زخمی شد! عَوَضِش وقتی به خودم اومدم دیدم خیلیها پشت سرم ازم دلخورن و من دیگه اون صدرای سابق نبودم که برگردم... چون این نیاز بود و این کتاب منو به این نیاز رسوند.
این صدرا کجا و آن صدرا کجا؟! باور نمیکنم چطور میتوان یک کتاب را در چنین زمان درستی خواند! این کتاب منو از یکسری احساسات که هیچوقت نسبت بهش آگاهی نداشتم، آگاه کرد و میتونم تصور کنم خیلی از ما نسبت به احساساتی نظیر "بَرده فکری کسی شدن" یا "سواستفاده شدن از احساساتمون" و خیلی از عواطف و احساسات دیگه آگاهی نداریم و بَیان نویسنده این اتفاقات جرم شناخته میشه.
میدونم هیچکس این شکلی اسم این کتاب اثر جورج اورول رو نیاورده بود. این کتاب جدا از تاریک و تلخ بودنش، نیازمند بزرگشدن عقلی برای درک بهتر است. یعنی سن مناسب برای خوندن این کتاب برای دوستانی است که نسبت به نظام حکمفرما در هر حکومت آگاهی دارند و خب اون موقع میشه از این کتاب و کنار هم چیده شدن کلمات لذت ببرند.
اگر بخوام تجربه خودمو براتون بگم. من خواندن این کتاب رو در تاریخ 10/11 سال گذشته تموم کردم و یادمه به واسطه معرفی شخصی نسبت به اوضاع و احوال کشورم رفتم سراغ این کتاب. در ابتدا سخت بود برام اما، بخشهای انتهایی کتاب به شکلی بود که ترجیح میدادی کتابو در آتش بندازی و گرم شی تا اونو بخونی.
درام تلخی داشت که نمیشه ازش راحت گذشت.
عجیبترین و در ابتدا فکر میکردم بیهودهترین کتابی هست که خوندم. تا روزی که تصمیمگرفتم در ویرگول معرفیش کنم و اونجا با نظر یکی از دوستان ورق برگشت و الان توی لیست امسالم قطعا بازم سراغ این نویسنده خواهم رفت.
زمانی که به نقطه پایان این کتاب رسیدم در حیرت بودم که چطور میشه یک کتاب اینقدر لحن محاوره قوی داشته باشه؟! این کتاب برای من یک زنگ تفریح و سراسر لذت بود. خوانش راحت و سرعت داستان اصلا برای شما کسل کننده نخواهد بود. قول میدم :)
(پیشنهادی برای نویسندهها)
خیلی کوتاه بگم که جناب آلبرکامو خودش میگه از وقایع نگاریهای شخصی برای نوشتن این کتاب کمک گرفته و شرایطی که در هنگام شیوع طاعون ایجاد میشه و هر شخصی نماد یک گروه از افراد میشه. این کتاب میتونست رتبههای بهتری داشته باشه.
از دست ندین! به طور کامل معرفی کردم(جالب اینجاست که من این کتاب رو تقریبا زمانی که تعداد کشتههای کرونا در ایران به صفر رسیده بود، تموم کردم).
درباره گتسبی فقط میتونم دو واژه کلاسیک و عاشقانه رو بکار ببرم. البته سیر داستان به گونهای هست که کمی حالت معماگونه هم به خود میگیره ولی خوندنش توصیه میشه. روی قلم نویسنده اینجا خیلی تاکید میکنم. "اسکات فیتزجرالد" میتونید خیلی از قلمش یاد بگیرید و روی پیشرفت داستان نویسی به شدت تاثیرگذاره.
(پیشنهاد: برای صرفاً لذت بردن از اوقات فراغت)
ایده این رمان بینقصه! نمیدونید چقدر هیجان انگیز میتونه باشه یک ایده و اعتراف میکنم جدا از معرفی دوستم برای خوندن این کتاب، با خواندن پشت کتاب شیفتَش شدم. تنها چیزی که آزارم میداد طولانی شدن و کش دادنش در بعضی از بخشهای داستان بود.
اگر اهل رمان هستید حتما معرفی رو بخونید. چون کازوئو ایشی گورو واقعا نویسندهی درجه یکی هست.
مهمترین بخش زندگی مسائل مالی نیست ولی تاکید من روی خوندن این کتاب به این علت هست که به همتیپهایی مثل خودم که خیلی اهل جدی گرفتن دنیای واقعی نیستن خط و جهت میده و این خوبه. من با اولین شغلی که به آن مشغول شدم، حس کردم نیازه نسبت به پولم دغدغهمند باشم و این علاوه بر برنامهریزی بای کنترل مخارج بهت یاد میده چطور سرمایهگذاری کنی!
رمان معمایی و کارآگاهطور که به قلم خانم چیستا یثربی، نویسنده دوستداشتنی کشورمون نگاشته شده و من این رمان رو به چشم یک استراحت بعد از خواندن کتاب 1984 انتخاب کردم. و واقعا گزینه مناسبی بود. ساده، روان، و خواندنی. هر چند کلیشههای ایرانی دست از سر ما در این کتاب هم برنمیدارند اما، اگر از کلیشههای ایرانی خوشتون میاد حتما این رمان رازآلود رو از دست ندید.
در زمان راهنمایی و دبیرستان آنقدر به رمانهای فانتزی و جادویی علاقه داشتم که دو مجموعهی آخرینشاگرد(10 جلد)و دشتپارسوا(6 جلد)رو تموم کردم. و امسال با خودم گفتم حتما دوباره فانتزی خوانی رو شروع میکنم و همین شد.
مجموعه جدیدی آغاز کردم به قلم آرمان آرین که رمانهاش در بین نویسندگان ایرانی در قید حیات زبانزده و از انتخابم خوشحالم. جلد اول در اوج هیجان به پایان رسید و منتظرم نمایشگاه کتاب امسال برم و جلد دوم و سوم رو تهیه کنم.
این نکته رو بگم که سیر داستانی با شخصیتهای اصیل و کهن ایرانی و مذهب زردتشت شکل میگیره و این برای من فوقالعاده جذاب بود.
از این سبک کتابها کم به تور من در طول زندگیام خورده و همیشه سعی کردم مزه خاص و شوق برانگیزشو برای خودم نو و جدید نگه دارم. کتاب کوتاه و مفیدی بود و به من کمک کرد تا نسبت به رفتارم نکاتی رو با خودم عهد ببندم(این خواسته کتاب بود). برای برخی از دوستانم این کتاب به شدت تاثیرگزار بود و این به شما برمیگرده چقدر اهل خواندن این سبک کتابها باشید.
در زندگیِ شخصی، هر آدمی یک الگو برای خودش تعیین میکنه و برخی از اوقات خیلی دوست داره بدونه اون شخص چه دیدگاهی دربارهی برخی موضوعات داره. استاد مطهری برای من چنین جایگاهی داره.
این کتاب به مقالات و سخنرانیهای ایشان در جلسات مختلف اشاره داره و اعتراف میکنم بشدت تاثیرگزار بود. اینکه درباره موضوعات مختلفی طرز فکر این شخص رو بدونی ذهن منو خیلی درگیر و پرورش داد.
به خاطر دارم زمانی طولانی تنها جستار میخواندم و ورود به دنیای جستار این قدر برایم شیرین و جذاب بود که دل کندن از آن برایم سخت شده بود.
جستار سبک خاصی از نوشتار است که نویسنده آزادانه و به شیوهی خود به موضوعات مختلف مینگرد و آن را مینگارد.
برای مثال هیچوقت یادم نمیره جستارهایی که از دیوید فاستر والاس نویسنده آمریکایی خوندم. و اشاره به رقابت تنیس فدرر و نادال داشت. اصلا دنیایی در همان جستار کوتاه خلق کرد که نیازمند هزاران صفحه داستان سرایی از قبل بود. خلاصه هر چی بگم کم گفتم.
این جستار اما به معنای واقعی کلمه پرسه زدن در شهر رو براتون به رشته تحریر در آورده.
آشنایی با جستار تجربه دلنشینی هست. حتما امتحانش کنید. و جا داره تشکر کنم از نشر دوست داشتنی اطراف که این قدر نسبت به انتخاب جستارها حساسیت به خرج میده.
این داستان کوتاه به قلم آرمان آرین نوشته شده و من اینو به پیشنهاد دوستم سرکلاس دانشگاه قرض گرفتم و چند روز بعد تموم کردم و بهش تحویل دادم. جدا از صحبت دربارهی این داستان کوتاه، چقدر خوب میشه اگر کمی نسبت به کتابهامون گارد کمتری داشته باشیم و بیشتر بهم کتاب قرض بدیم. اکثر دوستانم در این زمینه به شدت محافظه کارانه عمل میکنند و خب ذوق کتاب رو در اون لحظه در دل طرف مقابل میکُشن.
رویای باغ سپید خیلی باب میلم نبود ولی خالی از لطف هم نبود. در انتهای این کتاب اسامی تمامی فرشتگان ایران باستان رو میاره با معنی و وظایفی که در گذشته براشون متصور میشدن(از آرمان آرین این کارها بعید نیست).
این کتاب را به اجبار خواندم. هرچند مفید و موثر بود اما، علاقهمند به خواندنش نبودم و تنها احساس خطر و صد البته نیاز من در این شرایط کنونی منو به خواندن این اثر سوق داد.
دیدگاه صدرا نسبت به این کتاب:
چند دلیل و تجربه و یکسری اطلاعات درباره حقایقی که شاید برای پولدار شدن بهتر است بدانی.
خیلی از دوستانم را به عینه دیدم که با خواندن این کتاب شروع به رویاپردازیهای افراطی کردند و خب بعد عاقبت قشنگی نصیبشون نشد. چیزی که میخوام بگم احتیاط و معقول فکر کردنه و استفاده درست از این سبک کتابهاست.
اما، خوشحالم این کتاب را خواندم و تجربهای از خوانش کتابهای زرد پیدا کردم.
ممنون از اینکه تا اینجا همراه بودید.
امیدوارم به اندازه خودم به شما دوستان در شروع یک سال خوب کمک کرده باشم و کتابهای معرفی شده براتون مفید باشه.
شما هم اگر کتابهایی که حس میکنید برای من یا دوستان دیگر میتونه مفید باشه رو حتما داخل قسمت نظرات معرفی کنید.
خیلی خوشحالم مینویسم.
و این یعنی حالم بهتره...