صدرادریه دفترچه برا دل نوشته هام...·۲۵ روز پیشمن دیگر جاماندهام..._داستاناینجا داستانی برای خواندن وجود دارد...
صدرا·۱ ماه پیشپیش از اینهااین نوشته از لحظهی مواجه شدن خودم در برابر آینه است. امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
صدرا·۲ ماه پیشیادداشتی بر کتاب پدران و پسران اثر ایوان تورگنیفما از هم سیر شدهایم و همین برای پایان کافیست.تو چون میخواهی با من خداحافظی کنی این گونه سخن میگویی.آفرین؛ درست فهمیدهای! من بلد نیستم…
صدرا·۲ ماه پیشوقتی غریبانه صدایم میکنی(عکس هایی که دیدنشان ممکن است برای همه مناسب نباشد)دلنوشته ای از جنس پروانه سفید🤍
صدرا·۲ ماه پیشبرگرفته از یادداشتهای صدرابرگرفته از یادداشتهای صدرا در تاریخ: 1403/02/04 ساعت: 17:25با عنوان: دیگر از من این را نخواه!چند روزی مدام به نقطهای بر روی سقف اتاقم خیر…
صدرا·۳ ماه پیشیادداشتی بر کتابِ سقوطبگذار تو را از سقوط نجات دهم، هر چند شاید دیر شده باشد، همیشه دیر است. شوربختانه.
صدرا·۳ ماه پیشیادداشتی بر نمایشنامه کالیگولاکسی چه میداند شاید همهی ما یک کالیگولای درون داشته باشیم که در انتظار رسیدن به ناممکنها هستیم.