من برگشتم! اسم من ...
سلام خواستم بگم این چند روز خیلی اتفاق ها برام افتاد و خوشحالم سالم برگشتم و دارم مثل قبل تایپ می کنم! از بالا دستور دادن صدرا باید، باید و باید صدرا به نوشتن ادامه بده. وگرنه اول از همه خودش آسیب می بینه و دوم میتونه حال دل دیگران رو خوب کنه.
- خب باید بگم پس از یک پروسه ی چهار ماهه تونستم گواهینامه رانندگی رو اخذ کنم.
- رفیقم یکم باهام سرد شد و منم رفتم توی دلش و شوک بهش دادم که هیییی این منم صدرا!
- اصلا بزرگش نکنید، ولی تصادف کردم. پیاده بودم و موتور داشت خلاف میومد و بهم زد! چون با زن و بچه بود و منم اخلاقم زیاد جوری نیست که داد و هوار راه بندازم؛ سریع بلند شدم و گفتم خوبم؛ در حالی که ساق پام حس میکردم خون داره حرکت میکنه! بگذریم می تونست خیلی بدتر باشه و خداروشکر سالم و خوبم.
- شدیدا سمت سه تار نواختن رفتم و خود جوش تونستم یه آهنگ رو از حفظ بزنم! :)
- صاحب یه شغل شدم که البته چون پام توش سِفت نشده بیش از این دربارش نمیگم.
- و در آخر صدرا؛ خب اون تغییر کرده چون اتفاقات زیادی براش افتاده و حتی از نوشتن هم دور شده! یه روزایی میومدم سمت نوشتن ولی خب این قدر دغدغه داشتم، نمی تونستم روی نوشتن تمرکز کنم.
خلاصه امشب گفتم برگردم و بنویسم.
با عشق صدرا 3>
ادامه داستان قسمت هشت به زودی در راهه