صدرا
صدرا
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

من برگشتم! اسم من ...

سلام خواستم بگم این چند روز خیلی اتفاق ها برام افتاد و خوشحالم سالم برگشتم و دارم مثل قبل تایپ می کنم! از بالا دستور دادن صدرا باید، باید و باید صدرا به نوشتن ادامه بده. وگرنه اول از همه خودش آسیب می بینه و دوم میتونه حال دل دیگران رو خوب کنه.

  • خب باید بگم پس از یک پروسه ی چهار ماهه تونستم گواهینامه رانندگی رو اخذ کنم.
  • رفیقم یکم باهام سرد شد و منم رفتم توی دلش و شوک بهش دادم که هیییی این منم صدرا!
  • اصلا بزرگش نکنید، ولی تصادف کردم. پیاده بودم و موتور داشت خلاف میومد و بهم زد! چون با زن و بچه بود و منم اخلاقم زیاد جوری نیست که داد و هوار راه بندازم؛ سریع بلند شدم و گفتم خوبم؛ در حالی که ساق پام حس میکردم خون داره حرکت میکنه! بگذریم می تونست خیلی بدتر باشه و خداروشکر سالم و خوبم.
  • شدیدا سمت سه تار نواختن رفتم و خود جوش تونستم یه آهنگ رو از حفظ بزنم! :)
  • صاحب یه شغل شدم که البته چون پام توش سِفت نشده بیش از این دربارش نمیگم.
  • و در آخر صدرا؛ خب اون تغییر کرده چون اتفاقات زیادی براش افتاده و حتی از نوشتن هم دور شده! یه روزایی میومدم سمت نوشتن ولی خب این قدر دغدغه داشتم، نمی تونستم روی نوشتن تمرکز کنم.

خلاصه امشب گفتم برگردم و بنویسم.

با عشق صدرا 3>

ادامه داستان قسمت هشت به زودی در راهه

برگشتحال خوبتو با من تقسیم کنزندگی منویرگول
شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه می‌دارد _ مرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید